۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

شيپور تعليف و مملكت داري!


اين نوشته كوچك طنز را قبلا منتشر كرده بودم ولي به مناسبت آزاد كردن قيمت ها كه از امروز بيست و هشتم آذر هشتاد و نه شروع مي شود بد نديدم يك بار ديگر آن را با هم بخوانيم.
منقول است كه در يكي از جنگ ها بايستي از معبري سخت و صعب العبور تجهيزات و سورسات جنگي عبور داده مي شد در غير اينصورت سرنوشت جنگ به نفع دشمن رقم زده مي شد. اين كار سخت هم با توجه به امكانات اون روزها توسط قاطر ها انجام مي شده . اما زمستان بود و منطقه جنگي و علوفه به قاطرها نرسيده بود ،آنها هم حاضر نبودند قدم از قدم بردارند. شرح ماوقع به سردار گزارش ميشود . سردار رزم آزموده با حيله اي كه به فكر جن هم نمي رسيده قاطرها را از معبر عبور ميدهد و جنگ به نفع اردوي خودي خاتمه مي يابد. قصه از اين قرار بوده كه به سربازي دستور مي دهد با فاصله از قاطرها حركت كند و هر از چند گاهي با دميدن بر شيپور كه قاطر ها با شنيدن آن وقت علف خوردن خود را بياد مي آورند قاطر هاي بيچاره را به اميد خوردن علوفه از جاي خود حركت مي دهد. اين شيپور در ارتش به نام بوق يا شيپور تعليف مشهور بوده است. تمام مسير به اين ترتيب طي ميشود و سردار به مقصود خود مي رسد. اما راوي داستان از سرنوشت قاطرهاي بيچاره چيزي نگفته و من هم خبري ندارم ؛ بنابراين خودتان فراخور ذوق و سليقه خودتان سرنوشت قاطرهاي اين داستان را حدس بزنيد.
حال برگرديم به اصل مطلب : گويا مملكت ما هم به شيوه قاطر داري اداره ميشود. يادم مي آيد سي و يكي دو سال قبل مردم را نويد ميدادند كه انشاالله اگر پيروز شديم پول نفت را به در خانه ها خواهيم آورد . اگر يك موقعي دير وقت در خانه تان را زدند نترسيد ، پول نفت را آورده اند! عده اي هم مي گفتند ديگر دولت پول آب و برق و بليط شركت واحد را از مردم نخواهد گرفت! بعد به سلامتي پيروزي حاصل شد اما شب ها فقط از صداي خالي كردن تير آهن و بمباران و ... بيدار ميشديم! اما اي دل غافل هيچكس نه پول نفتي بدستمان داد و نه برق و آب و بليط شركت واحد رايگان شد! بعد ها پايان جنگ را آدرس ميدادند و مي گفتند صبر كنيد انشاالله بعد از جنگ ببينيد مملكت چه گل و بلبلي بشود. جنگ تمام شد و سردار سازندگي آمد و ما به سلامتي همان پابرهنه سابق باقي مانديم. بعد آقاي گفت و گوي تمدن ها آمد و ما همان پابرهنه سابق به علاوه ترك خ...باقي مانديم . بعد هم كه دولت مهر ورز با وعده نفت سر سفره از راه رسيد . اما فقط نانمان آغشته به نفت شد و از گلويمان پايين نرفت . در اين چهار پنج ساله اخير هم كه الحمدلله معضل عدم پرداخت حقوق به مشكلات قبليمان اضافه شده و كارگران كارخانجات در برخي مناطق ماه ها است كه حقوق و مزاياي خود را دريافت نكرده اند . من هم در يكي از كارخانجات اورميه كار مي كنم و همين سر برج 6ماه است كه حقوقمان را به شيپور تعليف تبديل كرده اند . همين حاج آقاي ما كه به خود لقب پدر آب ميوه ايران داده قول داده بود در دهه فجر تسويه حساب كند. الحمدلله 22بهمن هم با حضور ميليوني شيفتگان برگزار شد و بعد از كلي مشت دهن اين و آن ما هنوز حقوق نگرفته ايم . اما اميدواريم ! چرا؟! چون شنيده ايم كه قرار است به اقشار محروم نفري ... تا ... تومن پول يارانه بدهند!!
...خوب انشاالله از اين داستان خوشتون اومده و حدس زده ايد كه چه بر سر اون قاطر هاي بيچاره آمد! راستي چي شد؟ به نتيجه رسيديد ؟ به نظر شما قاطر هاي اون داستان اولي چي شدند!!!؟
اورمولو تايماز(24بهمن 88)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از اينكه نظرات خود را با رعايت ادب و احترام به ساير خوانندگان وبلاگ مي نويسيد متشكرم