۱۳۹۲ مهر ۹, سه‌شنبه

پهلویان و ذبح قاجار به پای هخامنشیان - رضا مرادی غیاث آبادی

خصلت سلسله‌های پادشاهی و شبه‌پادشاهی در این است که می‌کوشند سلسله مغلوب را به انواع ترفندها و تبلیغات، بدنام و ویرانگر و بی‌کفایت جلوه دهند و خود را خوشنام و آبادگر و باکفایت. از سوی دیگر، چنانچه سلسله غالب فاقد مشروعیت قانونی یا پذیرش عمومی بوده باشد، می‌کوشد تا با ترفندها و تبلیغات موازی دیگری خود را به یک سلسله دور بچسباند و برای خود هویتی کاذب بسازد.

این کاری بود که بسیاری از حکومت‌ها و بخصوص پهلویان که با حمایت و مداخله بریتانیا به قدرت رسیدند، بدان دست یازدیدند. آنان کوشیدند تا با به خدمت گرفتن مورخان وابسته به دربار، چهره‌ای سراسر کریه از قاجار بسازند و با تبلیغات گسترده این چهره را در ذهن و افکار عمومی غالب سازند. و نیز در اواخر دهه ۱۳۴۰ تصمیم گرفتند که با برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی دُمب خود را یکسره و بی‌واسطه به موجود جدید و نوظهوری به نام کورش و هخامنشیان که برای ایرانیان ناآشنا بود، گره بزنند و خود را تداوم آنان بنامند.

برای مقدمات اینکار لازم بود تا ابتدا تاریخ ایران در ماقبل کورش یکسره نادیده گرفته شود و زدوده گردد تا با چنین تاریخ زدایی، راه برای چنان ادعای موهومی که کورش بنیانگذار کشور ایران بوده است، هموار شود. لازم بود تا پیشینه‌ای ساختگی و قلابی از کورش ساخته شود و سپس با تبلیغات گسترده که سراسر رسانه‌های گروهی و کتاب‌های تاریخی و متون درسی را در بر گرفت، چنین تصوری را در باور افکار عمومی بقبولانند.

از آنجا که کورش و هخامنشیان برای ایرانیان شخصیت‌های بکلی ناشناس و محجور بودند، لازم بود تا افتخاراتی به آنها منسوب شود. برای کسب چنین افتخارات موهومی، ابتدا متنی مجعول از منشور کورش فراهم شد و سپس کوشیدند تا افتخارات قاجاریان را از گردن آنان باز کنند و به گردن کورش و هخامنشیان بیاویزند. اینکار با همراهی عده‌ای از نویسندگان و مورخان و باستان‌شناسان انجام شد و آثار توجیه‌گرانه آنان در تیراژ وسیع چاپ و به رایگان در سراسر کشور و ادارت و مدارس و دانشگاه‌ها توزیع شد.

اما آیا واقعاً و به راستی قاجاریان تا این اندازه کریه و بی‌کفایت، و هخامنشیان تا آن اندازه شریف و باکفایت بودند؟ این پرسشی است که نگارنده سعی می‌کند تا با مقایسه‌ای اجمالی میان قاجاریان و هخامنشیان، نگاه و اشاره‌ای گذرا بدان بنماید.

- ایراد گرفته می‌شود که قاجاریان بخش‌های از کشور را از دست دادند. این ایراد البته درست است، اما اینرا نیز نباید فراموش کرد که هخامنشیان نه فقط بخش‌هایی از کشور را، که کل کشور را از دست دادند.

- ایراد گرفته می‌شود که قاجاریان اهل حرمسرا و زن‌بارگی بوده‌اند. این ادعا نیز درست است، اما هخامنشیان نیز نه تنها دست کمی از قاجار نداشتند، که به مراتب از آنان پیشی گرفته بودند. قاجاریان دستکم زنان حرمسرای خود را با رعایت عرف متداول جامعه (درست یا غلط) انتخاب کرده و عقد کرده بوده‌اند. اما عمده‌ای از زنان حرمسراهای هخامنشی، زنان نگون‌بختی بودند که در جنگ‌ها به اسارت در آمده بودند و بین پادشاه (و از جمله کورش) دست به دست نیز می‌شدند. (بنگرید به: «زنان و چگونگی بخشندگی‌های کورش»).

- ایراد گرفته می‌شود که قاجاریان حامی فرهنگ و هنر و دانش نبودند و ادعا می‌شود هخامنشیان پیشتاز دانش و فرهنگ جهانی بوده‌اند. این در حالی است که حدود هشتاد درصد از مجموع نسخ خطی بازمانده از روزگاران پیشین به عصر قاجار تعلق دارد. نسخی که شمولی گسترده در ادبیات، نجوم، جغرافیا، تاریخ، ریاضی، نقاشی، خوشنویسی و علوم طبیعی دارد. نگاهی گذرا به «فهرستواره کتابهای فارسی» از استاد احمد منزوی به روشنی دامنه وسیع آثار تألیف شده در عصر قاجار را نشان می‌دهد. اما هیچ سند و شاهد و نقل‌قولی وجود ندارد که در دوره هخامنشی حتی یک کتاب نوشته شده باشد. از عصر قاجار می‌توان فهرستی هزاران نفره از ادبا و دانشمندان را مشاهده کرد، اما از سراسر دوره هخامنشی حتی از نام یک ادیب یا دانشمند سراغی نیست. آنان برای رفع این کمبود، بعضاً نام دانشمندان بابلی و یونانی را جزو دانشمندان هخامنشی قلمداد کرده‌اند. تبلیغات مخرب تا چه اندازه می‌باید نیرو داشته باشد تا واقعیت‌ها تا این حد دستکاری و جعل شوند؟

- پادشاهان قاجار و بخصوص ناصرالدین‌شاه، هم از هنرها و هنرمندان حمایت می‌کردند و هم خود به انواعی از هنرها (همچون خوشنویسی، شاعری، موسیقی، عکاسی، سفرنامه‌نویسی) آراسته بودند. اما شاهدی تاریخی وجود ندارد که عمده پادشاهان هخامنشی به چیزی جز جنگ و کشتار فکر کرده باشند.

- قاجاریان فرهنگ و سنت‌های ایران را حفظ کرده و تداوم بخشیدند. موسیقی ایرانی، معماری ایرانی، خوشنویسی ایرانی و آیین‌های ایرانی در عصر آنان تداوم داشت و تکامل می‌یافت. در حالیکه در دوره هخامنشی نه تنها شاهدی از چنین رویه‌هایی وجود ندارد، که اگر هم داشت، جای خود را به هنرها و معماری ترکیبی یونانی- بابلی داد که در تخت‌جمشید و شوش پدیدار شد و توسط هنرمندان و صنعتگران یونانی، بابلی، مصری و دیگر نواحی ساخته شد. ساخت‌وسازهایی که به موجب کتیبه ششم داریوش در شوش (DSf)، پارسیان کمترین نقشی در ساخت آنها نداشتند. پس از دوره قاجاریان نیز مجدداً فرهنگ و سنت‌های ایرانی رو به افول رفت. معماری ایرانی قربانی معماری غربی، لباس ایرانی قربانی لباس غربی و آیین‌ها و آداب ایرانی قربانی آیین‌ها و آداب غربی شد.

- ایراد گرفته می‌شود که مردم کشور برای قاجاریان اهمیتی نداشتند. این در حالی است که بخش قابل ملاحظه‌ای از بناهای عام‌المنفعه در ایران در زمان قاجاریان ساخته شده‌اند و از زمان هخامنشیان حتی یک بنای عام‌المنفعه (اعم از آب‌انبار، حمام، یحچال، کاروانسرا، مدرسه) شناسایی نشده است.

- ایراد گرفته می‌شود که قاجاریان ستیزه‌جو و خشونت‌طلب بوده‌اند. این ادعا در مورد آغامحمدخان و نهایت بی‌رحمی و قساوت او با زندیه، و نیز تا حدودی در مورد محمدعلی‌شاه درست است، اما شامل حال دیگران نمی‌شود. قاجاریان نه توانایی خشونت‌ورزی و جنگ‌طلبی داشتند و نه تمایل به انجام آنرا. تقریباً تمامی جنگ‌های عصر قاجار با هدف دفاع از کشور در قبال حمله دیگران صورت پذیرفت. این در حالی است که جنگ‌های عصر هخامنشی، محصول زیاده‌خواهی‌ها، تجاوزگری‌ها و جهان‌گشایی‌های پادشاهانی همچون کورش و کمبوجیه و داریوش و خشیارشا بوده است. جنگ‌ها و هجوم‌هایی که منجر به نابودی بسیاری از تمدن‌های ایران و شرق باستان شد و میدان جنگ پهناوری به وسعت تقریبی شش میلیون کیلومتر مربع را در بر می‌گرفت. (بنگرید به مطالب برچسب شده با کورش و داریوش).

- قاجاریان دست به نسل‌کشی و قتل‌عام عمومی نیازیدند؛ اما هخامنشیان و بخصوص کورش و داریوش بارها و بارها به سوزاندن شهرها، به بردگی گرفتن زنان و کودکان، و غارت اموال عمومی روی آوردند و بدان افتخار هم کردند. (بنگرید به مطالب برچسب شده با کورش و داریوش).

- عمده پادشاهان قاجار اشخاصی مسالمت‌جو و بی‌آزار بودند. هر چند به دلیل دخالت‌های ویرانگر استعماری ناتوان و دست‌بسته بودند، اما به کشور و مردم آن تا حدی- کم یا زیاد- علاقه داشتند. آنان آشکارا تمایلی به سرسپردگی دولت‌های استعماری و از جمله بریتانیا نداشتند، اما راه خلاصی از آنرا نیز در خود نمی‌یافتند. همین روحیه و رویه بود که موجب شد دولت‌های استعماری در اتحادی مشترک تصمیم به سرنگونی آنان و جانشینی آنان با سلسله‌ای سرسپرده بگیرند. این در حالی است که هخامنشیان به چیزی جز بسط قدرت و گسترش حوزه فرمانروایی خود نمی‌اندیشیدند.

- جامعه عصر قاجار توانست حتی از دل دربار شخصیت‌های برجسته فکری و فرهنگی‌ و خردمندانی همچون ادیب‌الممالک، میرزا عیسی فراهانی (میرزا بزرگ)، قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر، عباس میرزا، تاج‌السلطنه، فروغ‌الدوله، فخرالدوله و بسیاری کسان دیگر را پرورش دهد و بالنده کند. اما از عصر هخامنشی شاهدی از وجود چنین شخصیت‌هایی در دست نیست.

- قاجاریان با اینکه لااقل در ظاهر مقید به مذهب بودند، اما مذهب را تبدیل به دکان عوام‌فریبی نکردند و روحانیون را آلت دست خود ننمودند. اگر از القابی همچون ظل‌الله استفاده می‌کردند، همچون دیگر القاب، جنبه فرمایشی داشت. اما هخامنشیان نه تنها خود را عمیقاً تحت عنایت و حمایت خدایان می‌دانستند و غارتگری‌ها و تجاوزگری‌های خود را خواست اهورامزدا به حساب می‌آوردند، که پیروان دیگر ادیان را فقط به این جرم که «اهورامزدا را ستایش نمی‌کنند»، به دست قتل‌عام سراسری سپردند. و اینکار را حتی چنان افتخارآمیز می‌دانستند که شرح آنرا در کتیبه‌ها بازنوشتند و از خواننده خواستند که «مبادا اینها را باور نکنی و دروغ پنداری». و نیز برای کسی که آنها را بازگو و تبلیغ کنند، دعای خیر کرده‌اند که «فرزندانش (یعنی سربازان آینده سپاه هخامنشی) بسیار شوند».  (بنگرید به کتیبه داریوش در بیستون).

دروغ نیرومند است. بسا نیرومندتر از راستی. مدعیان «راستی» مظهر «دروغ» هستند. چنین است که حتی در زمان حاضر و در عصر ارتباطات و دسترسی آسان و گسترده همگانی به اخبار و اطلاعات، همچنان می‌توان دروغ‌ها و تحریف‌های بزرگی را به ذهن‌های ساده‌اندیش قبولاند و باوراند تا بتوان راه سلطه را هموار کرد.