هفته نامه نوید آذربایجان - آذربایجان مهد بزرگان، علما و سردارانی است که همیشه از جان و دل برای سربلندی وطنشان برای آبادانی آن تلاش نموده اند. انقلاب مشروطیت به مرکزیت آذربایجان یکی از حرکات عمیق مردمی در راه مبارزه با استبداد بود که با رشادت سرداران و مجاهدین راستین آذربایجان نتیجه داده و در پی آن پیروزی انقلاب مشروطیت را شاهد بودیم. یکی از همین بزرگان که همرزم ستارخان و بعدها همرزم شیخ محمد خیابانی بوده اسدآقاخان فشنگچی است که در این مقاله به ان خواهیم پرداخت و به سراغ نوه اش آقای خوشنام اسدی رفته ایم تا از زوایای دیگر زندگی این سردار بزرگ بیشتر آشنا بشویم.
اشاره: اسدآقا پسر عیوض در سال 1262 قمری در محله چرنداب تبریز، جنب مسجد امامزاده به دنیا آمد و در همان جا بزرگ شده بود قبل از انقلاب مشروطیت اسدآقاخان دکان اسلحه فروشی داشت و از اوان جوانی و به اقتضای شغل خود با تفنگ، فشنگ آشنا بود در تشکیلات نخست اجتماعیون – عامیون، حزب مزبور از پذیرفتن او برای عضویت عذر خواست ولی نامبرده مایوس نشد تا بالاخره در مشق های نظامی شرکت و در تیراندازی و ورزش ها گوی سبقت از دیگران ربود. و بعدها در سخت ترین شرایط یار و یاور راستین انقلاب بود.
اسدآقاخان یکی از مبارزان با ایمان و شجاع مشروطه بود وی چه در زمان جنگهایش با محمد نائب اهرابی و یا در مقابله با عشایر یاغی و عشیره نشین مخالف مشروطه در قالب سپاه اکراد سرحدادت مرزی ماکو، در جنگ قراملک و در حمله به انجمن اسلامیه دوش به دوش حسین خان باغبان به عنوان رزمنده ای پاکباز و شجاع، کفایت و کاردانی خود را به خوبی نشان داده است.
اسدآقاخان فشنگچی پس از شهادت حسین خان باغبان در جریان جنگ که رهبران انقلاب تصمیم گرفتند کار انجمن اسلامیه را یکسره نمایند وی یکی از پیشگامان همین واقعه بود که نقش مهمی را هم ایفا کرد و در همین پیکار بود که یک چشمش را نیز از دست می دهد. اسدآقاخان نه تنها پس از این واقعه خللی در اراده پولادینش وارد نشد بلکه در جنگ های بعدی بیشتر از پیش از خود جانفشانی نشان داده و فعالانه در جنگها شرکت می نمود چنانکه در جنگ حکماوار موجب فرار صمدخان شجاع الدوله دشمن سرسخت انقلاب شد . اسدآقاخان در زمستان سال 1290 در مقابله با روسهای تزاری به عنوان یکی از فرماندهان این جنگ در شکست اشغالگران روس نقش بسزایی داشت بواقع این اسدآقاخان بود که موجب عقب نشینی روسها گردید.
به هر حال در پی اشغال تبریز توسط قوای روس وی عازم استانبول می شود. به نقل از مشهدی محمدعلی ناطق از مهاجرین همراه اسدآقاخان که کسروی نیز بدان اشاره می کند، آنها در سلماس و کهنه شهر جنگ افزارهای خود را می فروشند و مقداری پول بدست می آورند اسدآقاخان پس از رسیدن به استانبول برای امرار معاش قهوه خانه ای در آنجا برپا می کند و به همراه همرزمانش درمدرسه ژاندارمری استانبول مشغول تحصیل گردیده و توانست مدرسه پلیسی را تمام کند اسد آقاخان پس از پایان تحصیلاتت خود در عثمانی در سال 1297 به ایران بازگشت و پس از مدتی اقامت در تهران و مسئله مهاجرت احرار به تبریز بازگشته از سوی والی آذربایجان به ریاست ژاندارمری و شهربانی اورمیه منصوب گردیده و در فروردن 1300 فرماندهی گردان پیاده رژیمان 14 ژاندارمری را عهده دار می شود.
و علت منصوبیت اسدآقاخان به سمت شهربانی اورمیه به این خاطر بود که در اوخر سال 1300 شمسی طغیان اسماعیل سمیتقو یاغی عشایر به اوج خود رسیده بود (قابل ذکر است در سالهای 1296 و 1297 شمسی نیز در شهر اورمیه جیلوها مسلمان آذربایجان را با کمک دول غربی نسل کشی کردند که قریب به 150 الی 300 هزار نفر در این جریان به شهادت رسیدند بعد از این جریان که غرب آذربایجان و اورمیه از بلای جیلوها تمام شده بود حاشیه شهر و تعداد زیادی از روستاها خالی از سکنه شده و به لحاظ امنیتی وضع نامناسبی داشت، عشایر سرحدات عثمانی به سرکردگی یاغی معروف سیمیتقو توانستند بر سرحدات غربی و مرزی آذربایجان و برخی روستاها و شهرها تسلط پیدا کرده و برای مدتی موجب قتل و غارت نفوس بیگناه دیگری شوند) که اسدآقاخان داوطلبانه به اورمیه آمد و به همراه عقاب کوهستانهای انزل کاظم خان قوشچی عرصه را بر قوای سیمیتقو تنگ کند.
اسدآقاخان همراه عده ای از جوانان و افسران تعلیم دیده از تبریز به اورمیه آمد و عدای از پاسبانان را از خود اورمیه استخدام نمود و اداره نظمیه را در شهر دایر کرد وانتظاماتش را به دست گرفت اسدآقاخان توانست در مدت کوتاهی خدمات قابل توجه ای برای شهر مظلوم اورمیه ارائه نماید. وی علاوه بر خدمات نظامی در آرام سازی و برقراری امنیت، ساماندهی توپخانه شهر را نیز بر عهده گرفت. ترسیم اولین نقشه شهر اورمیه نیز به دستور اسدآقاخان انجام گرفت و علاوه بر این موارد وضعیت بهداشتی محلات و وضعیت امنیتی و حصار دور شهر را نیز بررسی نمود که تا هم اکنون این نقشه جامع حصار اورمیه در دست می باشد.
مرحوم رحمت اله توفیق نیز در کتاب تاریخچه اورمیه می نویسد: اسدآقاخان و صولت الملک که از اهالی اورمیه بود، برای تشکیلات نظامی به این شهر «اورمیه» عازم شده و در مدت اندکی 250 نفر از جوانان دهاتی و شهری را داخل تشکیلات ژاندارمری نموده و نیز دویست نفر آژان گرفته و یک اداره نظمیه آبرومندی تشکیل داده و در محافظت شهر کمال مواظبت را به عمل آوردند . اهالی اورمیه تا زنده هستند خدمات ضیاءالملک و اسدآقاخان را فراموش نخواهند کرد.
رحمت اله توفیق که از نزدیک شاهد حوادث رخ داده در اورمیه بود در ادامه یادداشت هایش با اشاره به خیانت های مخبرالسلطنه والی آذربایجان می نویسد: متاسفانه در این مدت کوتاه به علت نرسیدن کمک از سوی مخبرالسلطنه والی آذربایجان ،اسدآقاخان تخت فشار اسماعیل سیمیتقو قرار گرفته و اورمیه را ترک کرده و به بندر گلمانخانا عقب نشینی می کند اسدآقاخان برای تامین امنیت این مناطق هم برجهای در راه گلمانخانا ساخته بود. که بر روی هریک از این برجها سربازهایی مستقر بودند.
به هر حال با نرسیدن کمک از والی، و مقاومت تا آخرین لحظه اسدآقاخان مجبور می گردد خود را از گلمانخانا از طریق کنار دریا به کاظم داشی کشانده و توسط کاظم خان قوشچی خود را به بندر شرفخانه و تبریز کشانده اوضاع را به مقامات دولتی گزارش داده و نیروی کمکی بطلبد.
در این روزها که اسدآقاخان خود را با حال نزار به تبریز رسانیده بود با عده ای در حدود هشتصد نفر ژاندارم و قزاق به فرماندهی ماژور ملک زاده که بعدها نام خانوادگی هیربد را اختیار کرد، به معاونت اسدآقاخان از راه میاندوآب و ساوجبلاغ به سوی اورمیه روانه می گردند ولی سیمیتقو از طریق جاسوسانش اطلاع پیدا کرده و ناگهان به ساوجبلاغ تاخته و نیروهای اعزامی را غافلگیر می سازد و چون نیروهای دولتی در محاصره قرار می گیرند پس از تیر خوردن و شهادت اسدآقاخان همگی به اسارت اکراد در می آیند و اسماعیل سیمیتقو دستور می دهد تمام افراد ژاندارم را به جز چند نفر افسر و خود ملک زاده همه را با مسلسل درو می کنند .
کسروی علت شکست نیروی اعزامی را ناشایستگی فرماندهشان ملک زاده می داند.بدین ترتیب کارنامه پرفراز و نشیب و پر از مجاهدت مردی صادق و غیرتمند بر اثر خیانت و ندانم کاری های دولت های به اصطلاح مشروطه خواه «فئودالهای دیروزی و صاحبان مشروطه امروزی» آن روز به پایان رسد او با نثار خون خود در راه هموطنانش به ابدیت می پیوندد و از وی تنها پسری به نام نصرت اله به یادگار مانده بود که تا چندی پیش در محله لیلاوای تبریز که تا سال 1337 در تبریز در املاک پدری اش زندگی می کرد از همین سال به بعد از طرف دولت به خاطر زحمات و خدمات پدری به سمت استوار ژاندارمری تبریز و بعد هم به اورمیه مامور گردید که به مناسبت همین سمت نصرت الدوله نامیده می شده و تا به حال خانواده و نوادگان محترم اسدآقاخان فشنگچی در اورمیه ساکن هستند. جالب ترین نقطه این است که وقتی فزرند اسدآقاخان به اورمیه آمد مردم به استقبال وی رفته و با اشتیاق می گفتند پسر اسدآقاخان آمده است. هم اکنون نیز سه تن از نوادگان اسدآقاخان ساکن اورمیه یکی از آنها ساکن تهران و دیگری ساکن قزوین می باشد. نام همسر اسدآقاخان فشنگچی ربابه خانم و نوادگان وی به ترتیب عبارتند از شهرام ـ بهنام ـ خوشنام ـ شراره و شهناز
به هر حال همه این موارد و علاقه مندی عروس خانواده اسدی خانم فریبا محمدی «اسدی» همسر آقای خوشنام و ارائه عکسی قدیمی از اسدآقاخان فشنگچی سبب شد که از نزدیک با نوه اسدآقاخان فشنگچی آقای خوشنام اسدی نیز که در اورمیه ساکن هست آشنا شده و گفتگویی داشته باشم که ماحصل آن تقدیم خوانندگان فهیم نشریه می شود. عرق خانواده اسدآقاخان به شهر غریب اورمیه را می توان در صحبت های وی دید شهری که به واسطه مظلومیتش امروزه از محرومیت های زیادی برخوردار است.
در ابتدای گفتگو از نوه اسدآقاخان پیگیر مزار پدربزرگش می شوم که می گویند: مزار این سردار بزرگ در شهر ساوجبلاغ (مهاباد) فعلی بر روی تپه ای که ظاهرا قبرستان شهر بوده دفن بوده تا اینکه از طرف دولت کنونی آن زمان نامه ای مبنی بر نشان و انتقال مزار اسدآقاخان به پسرش نصرت اله رسیده بوده که به سبب اینکه فزرند اسدآقاخان در موقع شهادت دو یا سه سال داشت و مادرش نیز در جوانی فوت نمود از محل قبر پدرش اطلاعی نداشته و در جواب نامه می نویسد وقتی که شما با این همه ابزار و امکانات محل دفن اسدآقاخان را نمی دانید من که در آن واقعه دو یا سه سال داشتم چگونه بدانم.
آقای اسدی در ادامه سخنانش می گوید: کسروی در خاطراتش می نویسد هر کجا اختلاف و قهر بود اسدآقاخان مهمانی داده و آن را آشتی می داد زمانی که میان کسروی و شیخ محمد خیابانی اختلاف وقهری در میان بود اسدآقاخان مهمانی داد این دو را باهم آشتی داد.
از مال و ثروت اسدآقاخان از داش مغازالار تبریز تا قاشق چنگال های نقره ای و یا تلفن های هندلی که در سال 1390 در کمتر خانه ای در ایران یافت می شد چیزهای زیادی می توان گفت. با این حال او تمام مال و ثروت خود برای تامین امنیت این خطه از آذربایجان که مسلمانان بی گناهش چه در فتنه جیلو و چه در فتنه اسماعیل سیمتقو یاغی که الحق این خطه سرسبز و بی بدیل آذربایجان را به جهنمی تبدیل نموده بوده تمام و کمال خرج کرد. آخر سر هم با مظلومیت تمام در ساوجبلاغ به شهادت رسید و قبرش هم مشخص نگردید.
خوشنام فرد اسدی همچنین یادآور می شود اسدآقاخان فشنگچی این جمله را همیشه بر زبان داشت که :
هرکس دونیا مالینا چوخ فیکیر وئرسه .... اینسانلیغا آز فیکیر وئرر
آقای اسدی با نقل روایتی از عدالت و مردانگی اسدآقاخان برایمان می گوید: مشهدی محمد علی خان شوهر خواهر اسدآقاخان به نقل از آشپز اسد آقاخان شمس الدین سلحسور از اهالی روستای حاصار حاجیلار می گفت: شمس الدین برای قشون اسد آقاخان نهار می پخت زمانی که غذا را برای قشون می کشیدند خورشت بعضی برنج ها کم و بعضی زیاد بود اسدآقاخان می پرسد این غذا مال کیست و اینها مال کیست؟ آشپز در جواب میگوید این غذاها که خورشت زیاد دارد مال فرماندهان و آنکه خورشت کم دارد مال سربازهاست. اسدآقاخان با رویت این صحنه دستور می دهد به همه به اندازه یکسان غذا و خورشت دهند و چنین می گوید: سرباز هست که من فرمانده هستم اگر سرباز نباشد من هم فرمانده نیستم پس هیچ فرقی میان من و سربازانم نیست.
آقای اسدی به نقل از مشهدی محمدعلی خان می گوید: مسابقه تیراندازی بود که اسدآقاخان هدف را در 30 قدمی با یک گلوله می زند. نوه اسد آقاخان با افتخار سخنانش را ادامه داده و می گوید: مشهدی محمدعلی خان با دیدن این صحنه گفته خوب احتمال دارد شانسی بوده اسداقاخان 10 متر هم عقب تر آمده و با یک تیر هدف را می زند مشهدی محمدعلی خان با رویت این صحنه می گوید خوب دوبار شانسی نمی شود این درست ولی به رغم این سخن اسدآقاخان 10 متر دیگر عقب تر آمده و از 50 متری هدف را با یک تیر می زد.
مشهدی محمدعلی خان نقل می کرد که سیمیتقو به افرادش می گفت اسدآقاخان تیراندازی اش خیلی قوی است هیچ گاه تیرش به خطا نمی رود همیشه سعی کنید از تیررسش به دور باشید در جریان همین جنگها روزی یکی از افراد سیمیتقو از روی بام اسدآقاخان را نشانه گرفته و می خواست وی را مورد هدف قرار دهد و بزند در همین لحظه اسدآقاخان به طور اتفاقی برگشته به عقب نگاه می کند و نقل می کنند که آن فرد از ترس تیراسدآقاخان که به هیچ وجه به خطا نمی رفت از روی پشت بام به پشت به زمین افتاده و هلاک می شود و .
همانطور که در سطور بالا نیز اشاره شد اسدآقاخان به غیرتمندی مشهور بوده یکی از سخنان گرانقدر اسدآقاخان که آقای اسدی آن را به نقل از همرزمان اسدآقاخان نقل نمودند بدین مضمون است: در زندگانی انسان هیچ چیز ارزشمند تر از ناموس نیست ناموس ذره ذره جمع می شود و با بی احتیاطی از دست می رود و کسی که آن را با زحمت بدست می آورد برای نگه داری آن تلاش می کند. عمل به این سخن را در کردار و رفتار اسدآقاخان را می توان به وضوح دید. در غیرتمندی و احساس وظیفه و دفاع از مسلمانان اورمیه در مقابل متجاوزانی چون سمیتقوها. به حق او یکی از مشاهیر آذربایجان و یکی از افتخارات برای این شهر است.
از مسئولین شهر اورمیه انتظار میرود حداقل با ساخت یک تندیس و نامگذاری یکی از خیابانهای اورمیه به نام اسدآقاخان فشنگچی تکریم خود را نسبت به این سردار بزرگ انقلاب مشروطه و خانواده آن نشان دهند.
در پایان این سطور جا دارد که گرامی بداریم یاد و خاطره اسدآقاخان فشنگچی و نویسنده بزرگ آذربایجان مرحوم دکتر صمد سرداری نیا را که بیشتر منابع مورد استفاده در مقدمه این نوشته از کتاب و مقالات ایشان بوده، بویژه اثر گرانسنگشان«مشاهیر آذربایجان»
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
پی نوشت و منابع:
در کتاب مشاهیر آذربایجان – دکترصمد سرداری نیا – جلد 2 – نام پسراسدآقاخان در صفحه 151 به اشتباه عزت آمده که نصرت اله صحیح است.
ـ شهر ساوجبلاغ – نام قدیم شهر مهاباد است که در دوره پهلوی اول همگام با تعویض و فارسی سازی بیشتر مکانها در ایران به نام مهاباد تغییر یافته است.
آقای خوشنام فرد اسدی – نوه ی مرحوم اسدآقاخان فرد اسدی فشنگچی – متولد 1341 – و خانم فریبا محمدی همسر وی هستند که عکس مرحوم اسدآقاخان فشنگچی را در اختیار بنده قرار دادند که در این مقاله استفاده نمایم.
مشاهیر آذربایجان – انتشارات شایسته - صمد سرداری نیا – جلد 2 – صفحه 141
مقاله اسدآقا فشنگچی – صمد سرداری نیا – مجله وارلیق – زمستان 69
نشریه نوید آذربایجان - اسدآقاخان فشنگچی تبلور غیرت و مردانگی – صمد سرداری نیا – شنبه 19 اردیبهشت 1383 سال ششم – شماره 342 – صفحه 7
اورمیه در محاربه عالم سوز – رحمت اله خان معتمدالوزاره – انتشارات شیرازه – صفحات 316 – 526
تاریخچه اورمیه – رحمت اله توفیق – انتشارات شیرازه – صفحه 82 الی 138
زندگی نامه احمد کسروی – به قلم خود
تاریخ هیجده ساله اذربایجان به قلم احمد کسروی ـ انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم 1384
آقای خوشنام فرد اسدی – نوه ی مرحوم اسدآقاخان فرد اسدی فشنگچی – متولد 1341 اورمیه – با تشکر که عکس مرحوم اسدآقاخان فشنگچی و اطلاعات مربوط را در اختیار بنده حقیر قرار داده و در مقاله استفاده نموده ام. تاریخ مصاحبه 13/5/92
هفته نامه نوید آذربایجان - شماره دوشنبه 4 شهریور 1392 - شماره 518 صفحه 6 - امیراکبری
اشاره: اسدآقا پسر عیوض در سال 1262 قمری در محله چرنداب تبریز، جنب مسجد امامزاده به دنیا آمد و در همان جا بزرگ شده بود قبل از انقلاب مشروطیت اسدآقاخان دکان اسلحه فروشی داشت و از اوان جوانی و به اقتضای شغل خود با تفنگ، فشنگ آشنا بود در تشکیلات نخست اجتماعیون – عامیون، حزب مزبور از پذیرفتن او برای عضویت عذر خواست ولی نامبرده مایوس نشد تا بالاخره در مشق های نظامی شرکت و در تیراندازی و ورزش ها گوی سبقت از دیگران ربود. و بعدها در سخت ترین شرایط یار و یاور راستین انقلاب بود.
اسدآقاخان یکی از مبارزان با ایمان و شجاع مشروطه بود وی چه در زمان جنگهایش با محمد نائب اهرابی و یا در مقابله با عشایر یاغی و عشیره نشین مخالف مشروطه در قالب سپاه اکراد سرحدادت مرزی ماکو، در جنگ قراملک و در حمله به انجمن اسلامیه دوش به دوش حسین خان باغبان به عنوان رزمنده ای پاکباز و شجاع، کفایت و کاردانی خود را به خوبی نشان داده است.
اسدآقاخان فشنگچی پس از شهادت حسین خان باغبان در جریان جنگ که رهبران انقلاب تصمیم گرفتند کار انجمن اسلامیه را یکسره نمایند وی یکی از پیشگامان همین واقعه بود که نقش مهمی را هم ایفا کرد و در همین پیکار بود که یک چشمش را نیز از دست می دهد. اسدآقاخان نه تنها پس از این واقعه خللی در اراده پولادینش وارد نشد بلکه در جنگ های بعدی بیشتر از پیش از خود جانفشانی نشان داده و فعالانه در جنگها شرکت می نمود چنانکه در جنگ حکماوار موجب فرار صمدخان شجاع الدوله دشمن سرسخت انقلاب شد . اسدآقاخان در زمستان سال 1290 در مقابله با روسهای تزاری به عنوان یکی از فرماندهان این جنگ در شکست اشغالگران روس نقش بسزایی داشت بواقع این اسدآقاخان بود که موجب عقب نشینی روسها گردید.
به هر حال در پی اشغال تبریز توسط قوای روس وی عازم استانبول می شود. به نقل از مشهدی محمدعلی ناطق از مهاجرین همراه اسدآقاخان که کسروی نیز بدان اشاره می کند، آنها در سلماس و کهنه شهر جنگ افزارهای خود را می فروشند و مقداری پول بدست می آورند اسدآقاخان پس از رسیدن به استانبول برای امرار معاش قهوه خانه ای در آنجا برپا می کند و به همراه همرزمانش درمدرسه ژاندارمری استانبول مشغول تحصیل گردیده و توانست مدرسه پلیسی را تمام کند اسد آقاخان پس از پایان تحصیلاتت خود در عثمانی در سال 1297 به ایران بازگشت و پس از مدتی اقامت در تهران و مسئله مهاجرت احرار به تبریز بازگشته از سوی والی آذربایجان به ریاست ژاندارمری و شهربانی اورمیه منصوب گردیده و در فروردن 1300 فرماندهی گردان پیاده رژیمان 14 ژاندارمری را عهده دار می شود.
و علت منصوبیت اسدآقاخان به سمت شهربانی اورمیه به این خاطر بود که در اوخر سال 1300 شمسی طغیان اسماعیل سمیتقو یاغی عشایر به اوج خود رسیده بود (قابل ذکر است در سالهای 1296 و 1297 شمسی نیز در شهر اورمیه جیلوها مسلمان آذربایجان را با کمک دول غربی نسل کشی کردند که قریب به 150 الی 300 هزار نفر در این جریان به شهادت رسیدند بعد از این جریان که غرب آذربایجان و اورمیه از بلای جیلوها تمام شده بود حاشیه شهر و تعداد زیادی از روستاها خالی از سکنه شده و به لحاظ امنیتی وضع نامناسبی داشت، عشایر سرحدات عثمانی به سرکردگی یاغی معروف سیمیتقو توانستند بر سرحدات غربی و مرزی آذربایجان و برخی روستاها و شهرها تسلط پیدا کرده و برای مدتی موجب قتل و غارت نفوس بیگناه دیگری شوند) که اسدآقاخان داوطلبانه به اورمیه آمد و به همراه عقاب کوهستانهای انزل کاظم خان قوشچی عرصه را بر قوای سیمیتقو تنگ کند.
اسدآقاخان همراه عده ای از جوانان و افسران تعلیم دیده از تبریز به اورمیه آمد و عدای از پاسبانان را از خود اورمیه استخدام نمود و اداره نظمیه را در شهر دایر کرد وانتظاماتش را به دست گرفت اسدآقاخان توانست در مدت کوتاهی خدمات قابل توجه ای برای شهر مظلوم اورمیه ارائه نماید. وی علاوه بر خدمات نظامی در آرام سازی و برقراری امنیت، ساماندهی توپخانه شهر را نیز بر عهده گرفت. ترسیم اولین نقشه شهر اورمیه نیز به دستور اسدآقاخان انجام گرفت و علاوه بر این موارد وضعیت بهداشتی محلات و وضعیت امنیتی و حصار دور شهر را نیز بررسی نمود که تا هم اکنون این نقشه جامع حصار اورمیه در دست می باشد.
مرحوم رحمت اله توفیق نیز در کتاب تاریخچه اورمیه می نویسد: اسدآقاخان و صولت الملک که از اهالی اورمیه بود، برای تشکیلات نظامی به این شهر «اورمیه» عازم شده و در مدت اندکی 250 نفر از جوانان دهاتی و شهری را داخل تشکیلات ژاندارمری نموده و نیز دویست نفر آژان گرفته و یک اداره نظمیه آبرومندی تشکیل داده و در محافظت شهر کمال مواظبت را به عمل آوردند . اهالی اورمیه تا زنده هستند خدمات ضیاءالملک و اسدآقاخان را فراموش نخواهند کرد.
رحمت اله توفیق که از نزدیک شاهد حوادث رخ داده در اورمیه بود در ادامه یادداشت هایش با اشاره به خیانت های مخبرالسلطنه والی آذربایجان می نویسد: متاسفانه در این مدت کوتاه به علت نرسیدن کمک از سوی مخبرالسلطنه والی آذربایجان ،اسدآقاخان تخت فشار اسماعیل سیمیتقو قرار گرفته و اورمیه را ترک کرده و به بندر گلمانخانا عقب نشینی می کند اسدآقاخان برای تامین امنیت این مناطق هم برجهای در راه گلمانخانا ساخته بود. که بر روی هریک از این برجها سربازهایی مستقر بودند.
به هر حال با نرسیدن کمک از والی، و مقاومت تا آخرین لحظه اسدآقاخان مجبور می گردد خود را از گلمانخانا از طریق کنار دریا به کاظم داشی کشانده و توسط کاظم خان قوشچی خود را به بندر شرفخانه و تبریز کشانده اوضاع را به مقامات دولتی گزارش داده و نیروی کمکی بطلبد.
در این روزها که اسدآقاخان خود را با حال نزار به تبریز رسانیده بود با عده ای در حدود هشتصد نفر ژاندارم و قزاق به فرماندهی ماژور ملک زاده که بعدها نام خانوادگی هیربد را اختیار کرد، به معاونت اسدآقاخان از راه میاندوآب و ساوجبلاغ به سوی اورمیه روانه می گردند ولی سیمیتقو از طریق جاسوسانش اطلاع پیدا کرده و ناگهان به ساوجبلاغ تاخته و نیروهای اعزامی را غافلگیر می سازد و چون نیروهای دولتی در محاصره قرار می گیرند پس از تیر خوردن و شهادت اسدآقاخان همگی به اسارت اکراد در می آیند و اسماعیل سیمیتقو دستور می دهد تمام افراد ژاندارم را به جز چند نفر افسر و خود ملک زاده همه را با مسلسل درو می کنند .
کسروی علت شکست نیروی اعزامی را ناشایستگی فرماندهشان ملک زاده می داند.بدین ترتیب کارنامه پرفراز و نشیب و پر از مجاهدت مردی صادق و غیرتمند بر اثر خیانت و ندانم کاری های دولت های به اصطلاح مشروطه خواه «فئودالهای دیروزی و صاحبان مشروطه امروزی» آن روز به پایان رسد او با نثار خون خود در راه هموطنانش به ابدیت می پیوندد و از وی تنها پسری به نام نصرت اله به یادگار مانده بود که تا چندی پیش در محله لیلاوای تبریز که تا سال 1337 در تبریز در املاک پدری اش زندگی می کرد از همین سال به بعد از طرف دولت به خاطر زحمات و خدمات پدری به سمت استوار ژاندارمری تبریز و بعد هم به اورمیه مامور گردید که به مناسبت همین سمت نصرت الدوله نامیده می شده و تا به حال خانواده و نوادگان محترم اسدآقاخان فشنگچی در اورمیه ساکن هستند. جالب ترین نقطه این است که وقتی فزرند اسدآقاخان به اورمیه آمد مردم به استقبال وی رفته و با اشتیاق می گفتند پسر اسدآقاخان آمده است. هم اکنون نیز سه تن از نوادگان اسدآقاخان ساکن اورمیه یکی از آنها ساکن تهران و دیگری ساکن قزوین می باشد. نام همسر اسدآقاخان فشنگچی ربابه خانم و نوادگان وی به ترتیب عبارتند از شهرام ـ بهنام ـ خوشنام ـ شراره و شهناز
به هر حال همه این موارد و علاقه مندی عروس خانواده اسدی خانم فریبا محمدی «اسدی» همسر آقای خوشنام و ارائه عکسی قدیمی از اسدآقاخان فشنگچی سبب شد که از نزدیک با نوه اسدآقاخان فشنگچی آقای خوشنام اسدی نیز که در اورمیه ساکن هست آشنا شده و گفتگویی داشته باشم که ماحصل آن تقدیم خوانندگان فهیم نشریه می شود. عرق خانواده اسدآقاخان به شهر غریب اورمیه را می توان در صحبت های وی دید شهری که به واسطه مظلومیتش امروزه از محرومیت های زیادی برخوردار است.
در ابتدای گفتگو از نوه اسدآقاخان پیگیر مزار پدربزرگش می شوم که می گویند: مزار این سردار بزرگ در شهر ساوجبلاغ (مهاباد) فعلی بر روی تپه ای که ظاهرا قبرستان شهر بوده دفن بوده تا اینکه از طرف دولت کنونی آن زمان نامه ای مبنی بر نشان و انتقال مزار اسدآقاخان به پسرش نصرت اله رسیده بوده که به سبب اینکه فزرند اسدآقاخان در موقع شهادت دو یا سه سال داشت و مادرش نیز در جوانی فوت نمود از محل قبر پدرش اطلاعی نداشته و در جواب نامه می نویسد وقتی که شما با این همه ابزار و امکانات محل دفن اسدآقاخان را نمی دانید من که در آن واقعه دو یا سه سال داشتم چگونه بدانم.
آقای اسدی در ادامه سخنانش می گوید: کسروی در خاطراتش می نویسد هر کجا اختلاف و قهر بود اسدآقاخان مهمانی داده و آن را آشتی می داد زمانی که میان کسروی و شیخ محمد خیابانی اختلاف وقهری در میان بود اسدآقاخان مهمانی داد این دو را باهم آشتی داد.
از مال و ثروت اسدآقاخان از داش مغازالار تبریز تا قاشق چنگال های نقره ای و یا تلفن های هندلی که در سال 1390 در کمتر خانه ای در ایران یافت می شد چیزهای زیادی می توان گفت. با این حال او تمام مال و ثروت خود برای تامین امنیت این خطه از آذربایجان که مسلمانان بی گناهش چه در فتنه جیلو و چه در فتنه اسماعیل سیمتقو یاغی که الحق این خطه سرسبز و بی بدیل آذربایجان را به جهنمی تبدیل نموده بوده تمام و کمال خرج کرد. آخر سر هم با مظلومیت تمام در ساوجبلاغ به شهادت رسید و قبرش هم مشخص نگردید.
خوشنام فرد اسدی همچنین یادآور می شود اسدآقاخان فشنگچی این جمله را همیشه بر زبان داشت که :
هرکس دونیا مالینا چوخ فیکیر وئرسه .... اینسانلیغا آز فیکیر وئرر
آقای اسدی با نقل روایتی از عدالت و مردانگی اسدآقاخان برایمان می گوید: مشهدی محمد علی خان شوهر خواهر اسدآقاخان به نقل از آشپز اسد آقاخان شمس الدین سلحسور از اهالی روستای حاصار حاجیلار می گفت: شمس الدین برای قشون اسد آقاخان نهار می پخت زمانی که غذا را برای قشون می کشیدند خورشت بعضی برنج ها کم و بعضی زیاد بود اسدآقاخان می پرسد این غذا مال کیست و اینها مال کیست؟ آشپز در جواب میگوید این غذاها که خورشت زیاد دارد مال فرماندهان و آنکه خورشت کم دارد مال سربازهاست. اسدآقاخان با رویت این صحنه دستور می دهد به همه به اندازه یکسان غذا و خورشت دهند و چنین می گوید: سرباز هست که من فرمانده هستم اگر سرباز نباشد من هم فرمانده نیستم پس هیچ فرقی میان من و سربازانم نیست.
آقای اسدی به نقل از مشهدی محمدعلی خان می گوید: مسابقه تیراندازی بود که اسدآقاخان هدف را در 30 قدمی با یک گلوله می زند. نوه اسد آقاخان با افتخار سخنانش را ادامه داده و می گوید: مشهدی محمدعلی خان با دیدن این صحنه گفته خوب احتمال دارد شانسی بوده اسداقاخان 10 متر هم عقب تر آمده و با یک تیر هدف را می زند مشهدی محمدعلی خان با رویت این صحنه می گوید خوب دوبار شانسی نمی شود این درست ولی به رغم این سخن اسدآقاخان 10 متر دیگر عقب تر آمده و از 50 متری هدف را با یک تیر می زد.
مشهدی محمدعلی خان نقل می کرد که سیمیتقو به افرادش می گفت اسدآقاخان تیراندازی اش خیلی قوی است هیچ گاه تیرش به خطا نمی رود همیشه سعی کنید از تیررسش به دور باشید در جریان همین جنگها روزی یکی از افراد سیمیتقو از روی بام اسدآقاخان را نشانه گرفته و می خواست وی را مورد هدف قرار دهد و بزند در همین لحظه اسدآقاخان به طور اتفاقی برگشته به عقب نگاه می کند و نقل می کنند که آن فرد از ترس تیراسدآقاخان که به هیچ وجه به خطا نمی رفت از روی پشت بام به پشت به زمین افتاده و هلاک می شود و .
همانطور که در سطور بالا نیز اشاره شد اسدآقاخان به غیرتمندی مشهور بوده یکی از سخنان گرانقدر اسدآقاخان که آقای اسدی آن را به نقل از همرزمان اسدآقاخان نقل نمودند بدین مضمون است: در زندگانی انسان هیچ چیز ارزشمند تر از ناموس نیست ناموس ذره ذره جمع می شود و با بی احتیاطی از دست می رود و کسی که آن را با زحمت بدست می آورد برای نگه داری آن تلاش می کند. عمل به این سخن را در کردار و رفتار اسدآقاخان را می توان به وضوح دید. در غیرتمندی و احساس وظیفه و دفاع از مسلمانان اورمیه در مقابل متجاوزانی چون سمیتقوها. به حق او یکی از مشاهیر آذربایجان و یکی از افتخارات برای این شهر است.
از مسئولین شهر اورمیه انتظار میرود حداقل با ساخت یک تندیس و نامگذاری یکی از خیابانهای اورمیه به نام اسدآقاخان فشنگچی تکریم خود را نسبت به این سردار بزرگ انقلاب مشروطه و خانواده آن نشان دهند.
در پایان این سطور جا دارد که گرامی بداریم یاد و خاطره اسدآقاخان فشنگچی و نویسنده بزرگ آذربایجان مرحوم دکتر صمد سرداری نیا را که بیشتر منابع مورد استفاده در مقدمه این نوشته از کتاب و مقالات ایشان بوده، بویژه اثر گرانسنگشان«مشاهیر آذربایجان»
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
پی نوشت و منابع:
در کتاب مشاهیر آذربایجان – دکترصمد سرداری نیا – جلد 2 – نام پسراسدآقاخان در صفحه 151 به اشتباه عزت آمده که نصرت اله صحیح است.
ـ شهر ساوجبلاغ – نام قدیم شهر مهاباد است که در دوره پهلوی اول همگام با تعویض و فارسی سازی بیشتر مکانها در ایران به نام مهاباد تغییر یافته است.
آقای خوشنام فرد اسدی – نوه ی مرحوم اسدآقاخان فرد اسدی فشنگچی – متولد 1341 – و خانم فریبا محمدی همسر وی هستند که عکس مرحوم اسدآقاخان فشنگچی را در اختیار بنده قرار دادند که در این مقاله استفاده نمایم.
مشاهیر آذربایجان – انتشارات شایسته - صمد سرداری نیا – جلد 2 – صفحه 141
مقاله اسدآقا فشنگچی – صمد سرداری نیا – مجله وارلیق – زمستان 69
نشریه نوید آذربایجان - اسدآقاخان فشنگچی تبلور غیرت و مردانگی – صمد سرداری نیا – شنبه 19 اردیبهشت 1383 سال ششم – شماره 342 – صفحه 7
اورمیه در محاربه عالم سوز – رحمت اله خان معتمدالوزاره – انتشارات شیرازه – صفحات 316 – 526
تاریخچه اورمیه – رحمت اله توفیق – انتشارات شیرازه – صفحه 82 الی 138
زندگی نامه احمد کسروی – به قلم خود
تاریخ هیجده ساله اذربایجان به قلم احمد کسروی ـ انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم 1384
آقای خوشنام فرد اسدی – نوه ی مرحوم اسدآقاخان فرد اسدی فشنگچی – متولد 1341 اورمیه – با تشکر که عکس مرحوم اسدآقاخان فشنگچی و اطلاعات مربوط را در اختیار بنده حقیر قرار داده و در مقاله استفاده نموده ام. تاریخ مصاحبه 13/5/92
هفته نامه نوید آذربایجان - شماره دوشنبه 4 شهریور 1392 - شماره 518 صفحه 6 - امیراکبری