۱۳۹۳ فروردین ۱۸, دوشنبه

شامانیزم و دین باستان تُرکان (بخش نخست)

موضوع مورد بحث، مبحثی است که سالهاست بویژه در ترکیه سبب بحث های فراوانی گشته است. آیا باور عقیدتی تُرکان باستان شامانیزم می باشد؟ یا نه؟ به علاوه نامی که می توان بر این سیستم عقیدتی نهاد سالهای متمادی موضوع مداقه ی شخصیت های علمی بوده است. آنچه که مبرهن است این است که این بحث تا به اکنون به ضرس قاطع منتج به نتیجه نگشته و پس از این نیز این بحث ادامه خواهد یافت.
اما آنچه که حقیقتی غیرقابل انکار است این می باشد که فرهنگ غنی تُرکان هزاران سال است که از ژرفای تاریخ بیرون خزیده و حیات و موجودیت خویش را تا به کنون ادامه داده است.
نویسنده: پروفسور دکتر سعادت الدین گؤمَچ

سخن نگارنده

موضوع مورد بحث، مبحثی است که سالهاست بویژه در ترکیه سبب بحث های فراوانی گشته است. آیا باور عقیدتی تُرکان باستان شامانیزم می باشد؟ یا نه؟ به علاوه نامی که می توان بر این سیستم عقیدتی نهاد سالهای متمادی موضوع مداقه ی شخصیت های علمی بوده است. آنچه که مبرهن است این است که این بحث تا به اکنون به ضرس قاطع منتج به نتیجه نگشته و پس از این نیز این بحث ادامه خواهد یافت. اما آنچه که حقیقتی غیرقابل انکار است این می باشد که فرهنگ غنی تُرکان هزاران سال است که از ژرفای تاریخ بیرون خزیده و حیات و موجودیت خویش را تا به کنون ادامه داده است.
ما در باب دین تُرکان باستان و شامانیزم ادعاهای شگرفی نخواهیم نمود. اما تلاش خواهیم نمود که نشان دهیم که سیستم عقیدتی تُرکان باستان و شامانیزم دو مقوله ی کاملاً جدا از یکدیگر می باشند. یعنی دین باستان تُرکان با شامانیزم موجود در سیبری امروزی هیچ ارتباط و سنخیتی با یکدیگر ندارند. شاید این نوشتار از سوی گروهی از محققین در حد کفایت تلقی نگردد چنانکه اگر تحقیقات صورت گرفته در باب شامانیزم را که در سرتاسر جهان انجام پذیرفته است را تنها فهرست نماییم شاید ده ها جلد گردد. هم اکنون نیز در گوشه هایی از جهان نوشتارهایی در این باب در حال نگارش و بیانات گوناگونی در حال بیان است.
علیرغم اینکه در این نوشتار با ارائه ی نظرات افرادی همچون رادلوف، آنوهین، اِلییاده، اینان، کافَس اوغلو و تانیو به عنوان افرادی که مهر خویش بر مبحث شامانیزم در ترکیه و آسیای میانه زده اند وارد بحث می شویم اما تکیه ی اصلی مان منابع اصلی و بنیانین تاریخ و فرهنگ تُرک خواهد بود.
بخش نخست تحقیق ذیل به بیان سنت های شامانیزم و چگونگی آفرینش آن خواهد پرداخت. در ارتباط با این بحث برخی از باورهای شایع در میان تُرکان سیبری همچون چگونگی آفرینش هستی و حیات انسانی، طوفان و باورهایی در باب قیامت، گرامیداشت برخی از عناصر طبیعت، برخی از ویژگی های شامان ها و فال بینی تبیین خواهد گردید.
در بخش بعدی با استناد به متون موجود در منابع “کؤک تورک” تلاش در ترسیم چارچوب باور دینی تُرکان باستان خواهیم نمود تلاش خواهیم کرد که جنبه های جامعه شناختی باور دینی تُرکان را مورد تحلیل قرار دهیم چراکه به نظر ما تُرکان هر عنصر طبیعی را قداست نداده و بسیاری از موارد جنبه ی اعتقادی دارد.
سرانجام، بر این باور هستیم که این تحقیق می تواند به عنوان راهنمایی برای تحقیقات بعدی که در باب شامانیزم و دین باستان تُرکان در سال های آتی انجام خواهد پذیرفت تلقی گردد.

مقدمه

شاید بتوان دین را به عنوان تعقیب نمودن راهی مقدس، سیستم اعتقادی و چارچوبی برای لزوم پیاده شدن قواعدی اعتقادی تعریف نمود. برای درک این مفهوم که با حیرت گروه های قومی و ملی در زمان باستان در مواجهه با نیروهای فوق طبیعی آغاز می گردد ما نیز پیش از هر چیز مجبور به سفر به اعماق تاریخ و واکاوی آداب و رسوم نانگاشته شده ی ملت تُرک در سیر تاریخ هستیم.
با نگاهی گذرا به تاریخ تُرکان مشاهده می گردد که تُرک ها مدت زمان زیادی در یک جا اسکان ننموده و در جغرافیایی گسترده پخش شده اند. در این باب باید در نظر داشت که عقب مانده ترین اقوام موجود در تاریخ نیز از سر لذت گرایی کوچ نمی نموده و زادگاه خویش را تَرک نمی گفته اند. از این رو در واکاوی علت کوچ تُرکان مهمترین دلایلی که آن ها را مجبور به کوچ نمودن کرده است قحطی، گرسنگی، فلاکت های طبیعی و یا دشمنی خونی با یکدیگر یا با قوم های همجوار بوده است.
در علت یابی این کوچ ها در کنار دلیل بنیادینی چون ناکافی گشتن خاک در پاسخ به احتیاجات فزاینده ی اقتصادی مبتنی بر دامداری که با رشد جمعیت افزایش یافته و جمعیت را به کوچ به مناطقی کم جمعیت که دارای آب و خوراک دامی کافی باشد مجبور می نماید باید به رغبت و باور تُرکان در کشورگشایی نیز اشاره نمود و توجه به وجود برخی خصایص در ژن تُرکان همچون رغبت به گسترش به سوی افق، حکمداری جهان، همواره در جدال مرگ و حیات زیستن و سرمستی که پس از هر موفقیت از آن لذت می برند را نیز نباید فراموش نمود. با در نظر گرفتن گستره ی جغرافیایی از آسیای میانه تا اروپای غربی تُرکان در دو منطقه جوامعی عظیم برپا نموده اند. یکی از این مناطق سرزمین های شامل بر شرق دریای خزر که در تاریخ همواره از آن به نام “تُرکستان” یاد شده است و تُرک ها همواره در این منطقه ساکن بوده اند. دیگری نیز “ترکیه”می باشد. ( ترکیه عموماً از قرن یازدهم میلادی مسکن تُرکان گشته است. ) امروزه دنیای تُرک جغرافیای وسیعی را احاطه می کند که یک سر آن در شرق به اقیانوسی بزرگ و سر دیگرش در غرب به اقیانوس اطلس می باشد. در این وضعیت انسان تُرک گام در هر منطقه ای که گذاشته است یا باورهای دینی خود را بدانجا برده یا متأثر از اعتقادات منطقه ی جدید گشته است. اما هرچه که باشد عقاید نوین را بواسطه ی باورهای خویش چونان خمیری شکل داده و تأثیر خود را بر آن ها گذارده است.
نکته ای که نباید فراموش کرد این است که تُرکان که در طول تاریخ در مناطق گوناگونی مسکن گزیده اند در محیط های دینی گوناگونی وارد شده اند. حال آنکه بدین امر در میان ملل دیگر مواجهه نمی شویم. البته باید اذعان داشت که منظور تغییر دین ملل غیر تُرک می باشد. یعنی این موضوع در میان ملت تُرک امری غیرقابل انکار است. این امر نشانی از ضعف بوده یا نیست می تواند موضوع بحث جداگانه ای گردد؛ اما حقیقت آن است که انسان تُرک با آشنایی با یک دین جدید آن را درونی نموده است. با در نظر گرفتن ادیان بنیادین وجود ترُکان مسیحی، یهودی، مسلمان و جهان بینی های فلسفی چون بودیزم و مانیزم در میان تُرکان مشاهده می گردد.
آنچه که در این باب شایان توجه می باشد ملت تُرکی که این همه دین گوناگون را پذیرا گشته است پس از قبول این ادیان مهمترین مدافعان آن گشته است. نبردهایی که در طول تاریخ در راه دین نموده است مؤیدی بر این ادعاست. تلاش و نبرد برای گسترش اعتقادات دینی خود در میان خلق های دیگر را اگر نادیده بگیریم، نبردهایی که به نام دین در میان یکدیگر می نموده اند را نمی توان بر هیچ منطقی استوار نمود.
نمی توان ادعا نمود آنچه که امروزه از آن به عنوان شامانیزم و یا به دلیل پیشوایان دینی اش قامانلیق از آن یاد می کنند همان دین باستان تُرکان یا باور دینی تُرکان ساها (یاقوت) و تُرکان آلتای می باشد. اعتقادات دینی تُرکانی که سابقه ی مدیدی در دولتمداری داشته اند بسی توسعه یافته تر از باورهای دینی رایج امروزین در مناطق آلتای و ساها بوده است. چراکه نمی توان دین خلقی را که دولت هایی نیرومند، بزرگ و حتشم با سازمان یافتگی منظم را پدید آورده است را با باورهای دینی ساده ی امروزین خویشاوندانمان در سیبری یکی انگاشت. در حقیقت با قیاس ساختار فکری و عقیدتی موجود در آن دوران با وضعیت فعلی این امر آشکارا نمایان می گردد. از این رو؛ چانچه پیش از این نیز بیان نمودیم با عدم شناخت کافی از فرهنگ و تاریخ تُرک رسیدن به نتیجه ای قطعی و بیان نظری مطلق امری نادرست می باشد.
در تاریخ ما نخستین تلاش های فکری جدی در باب دین تُرکان با “ضیا گؤک آلپ” آغاز می گردد. نظرات این متفکر در باب سیستم اعتقادی تُرکان بسان بسیاری از نظرات دیگر وی در شاخه های مختلف نظری، در زمان وی در صدر موضوعات مورد بحث بود. به نظر وی اسمی که باید بر دین باستان تُرکان نهاد “تویونیزم” یا “نُم” می باشد. کلمه ی “نُم” برگرفته از تاریخ جهانگشا می باشد که به افرادی که از دین تُرکان بودند “نُمیان” خطاب می کرد. باز در تاریخ جهانگشا شاهد حکایتی از تُرکان اویغور می باشیم که در آن “بؤگو تیگین” از چهره های اسطوره ای این قوم با فرستادن سفیری به نزد یکی از خان ها خواهان رقابت میان “نُمی ها” و “قام ها” در حضور وی می شود. در مباجثه ی روی داده میان ایشان “نُمی ها” غالب آمدند. در کنار این موضوع “جوینی” خبر از کتابی بنام “نُم” ازآنِ “تویون ها” می دهد. به نظر ما محتملاً این باور دینی که نامش در کتاب تاریخ جهانگشای جوینی ذکر می گردد “بودیزم” یا “مانیزم” می باشد. باز در کتاب “جوینی” حادثه ی فرار حاکم “قارا خیتای”، “کوچلوق خان” از برابر “چنگیز خان” و فرار آن به سمت غرب و تسلط آن بر شهر “خُتن” ذکر می گردد که پس از فتح خُتن رقابتی نظری میان پیشوایان مسلمان و دیگران برگزار می گردد. در پایان این مناظرات که در قالب پرسش و پاسخ برگزار می گردید، “کوچولوق خان” افرادی را که در برابر پیشوایان مسلمان قرار گرفته بودند اعدام می نماید. اگرچه خود وی در سال ۱۲۱۸ توسط لشکریانی که از سوی “چنگیز خان” فرستاده شده بودند از میان برداشته می شود. به حادثه ای شبیه این مورد در میان تُرکان خزر نیز برمی خوریم. اگرچه در باب علت اصلی قبول یهودیت از سوی تُرکان خزر دلیل مبرهن تاریخی وجود نداشته باشد؛ در زمان قبول این دین از سوی این تُرکان شاهد برگزاری چنین مناظراتی می گردیم. بدین گونه که در گردهمایی مذهبی که با حضور پیشوایان ادیان اسلام، یهودیت و مسیحیت برگزار شده بود به دلیل وجود رقابت میان پیشوایان مسیحی و مسلمان و یا شاید حسادت افراد منتسب بدین دین نسبت به یکدیگر، این افراد در مقابل پرسش شاه که پس از دین خود کدامین دین را در وهله ی دوم ترجیح می دهید هردو پیشوای دینی دین یهودیت را بیان نمودند. در مقابل این حادثه وقتی خزرها در سال ۹۶۵ میلادی تحت فشار روس ها قرار گرفتند از خوارزمیان تقاضای کمک نمودند و خوارزمیان نیز شرط اصلی کمک بدیشان را قبول دین اسلام و ورود خزرها به اسلام بیان نمودند. حادثه ای شبیه این مورد در اثنای سال های قرن چهاردم میلادی و در زمان قبول دین اسلام از سوی حکمدار اُزبک ها اتفاق افتاده بود. اما باید در این موارد دقت داشت میان داستان هایی که در میان مردم گِردزبان ها می چرخد و حقایق تاریخی اختلاطی صورت نگیرد. مهمترین دلیل تغییر دین از سوی تُرکان که نباید نادیده گرفت سیاسی بودن آن می باشد. در سطور آتی بدین موضوع خواهیم پرداخت.
بنا به اطلاعات موجود در منابع چینی و اسلامی؛ “یوکونمَک”، یعنی سیستمی عبادی مشتمل بر مراسمی مذهبی مختص اعتقادات “کؤک تئنگری” که جهت عبادت نیاز به مکان خاصی ندارد. تُرکان در هر جا و هر زمانی که شرایط مساعد می بود، می توانستند در خلوت خود به راز و نیاز با آفریدگار بپردازند. در اکثر منابع قدیمی که در باب تُرکان باستان نگاشته شد بدین مسئله اشاره می گردد. این باورهای دینی پس از هون ها در دولتی که مشترکاً توسط مغولان و تُرکان در منطقه ی “تابقاچ” بنیان نهاده شد نیز ادامه یافت، آنها نیز در ماه نخست بهار در مزار درگذشتگان که به قداست از آن محافظت می کردند قربانی هایی نثار خدای “کؤک تئنگری” می نمودند. پس از مراسم قربانی نمودن “تابقاچ” به کاشتن درخت پرداخته و بدینگونه جنگل هایی مقدس پدید می آوردند که در اصل جهت برآورده کردن برخی از نیازهای آن ها در آینده بود. به عنوان نمونه، “بئنگو خاقان” در سال ۴۱۷ میلادی جهت پیروزی در نبرد با دشمن قربانی نثار آفریدگار نموده بود. کؤک تُرکهایی که سرزمین مادریشان یعنی “اؤتوکَن” مکانی مقدس به حساب می آورد بسان تُرکان پیش از خود نیز در مزار درگذشتگان قربانی هایی نثار خداوندگارشان یعنی “کؤک تئنگری” می نمودند. این موارد سرنخ هایی هستند که در منابع چینی در باب تُرکان باستان تا به امروز رسیده اند.
تُرکان “تابقاچ” پس از تسلط بر چین شرقی در قرن چهارم میلادی جهت متمایز نمودند جمعیت خویش از چینی ها نیاز به دینی جداگانه احساس نمودند. بودیست هایی که تماماً در هندوستان و آسیای میانه امکان فعالیت آزادانه داشتند را حاکمان “تابقاچ” به خدمت گرفتند. پس از آنکه پادشاه خویشتن را مرید “بودا” معرفی نمود دین ملی حکومت “تابقاچ” نیز بودیسم گردید. ریشه های این باور دینی به رهنمودهای پیشوایی با تبار هندی در قرون ۵ و ۶ قبل از میلاد به نام “بودا” بازمی گردد. این باور دینی به نوعی رهنمودهایی فلسفی در باب چگونگی کنترل روح و بدن می باشد که از مفهوم رایج “خدا” دوری گزیده و به مادی بودن هر چیز اعتقاد دارند. این باور فلسفی با گناه شمردن دزدی، زنا، قتل و دروغ درصدد تبیین اصولی برای فراهم نمودن شرایط زندگی اجتماعی برای انسان های می باشد. اگرچه برخی از موارد اعتقادی بودیسم با باور دینی تُرکان باستان همپوشانی داشت، اما حاکمان تُرک پس از قبول بودیسم باورهای دینی قبلی را ممنوع اعلان کردند اما در حالی که از شرایط جدید امید امداد داشتند با نتیجه هایی سوء مواجه گشتند. شاید بدین دلیل بود که تابقاچ ها با رو به ضعف نهادن ارزش های ملی شان در نتیجه ی گسترش آداب بودیسم، “چینی” گشتند. شاید قبول چنین دینی متناسب با حیات سکنی گزیده در یک مکان خطا بود، علیرغم این امر تابقاچ ها توسعه دهنده ی دوره ای نو در هنر بودیست به نام “وی” گشتند.
بعدها حکمدار مشهور امپراطوری “کؤک تورک”، “تاسپار” (تاپار) خاقان نیز دین بودیسم را قبول نموده و دگرباره دین بودیست را به میان تُرکان آورد اما در نزد مردم مقبولیت چندانی نیافت. پس از سقوط تابقاچ ها دولت “چو شمالی” تشکیل یافت و بودیسم از سوی “وو-تی” حکمدار این دولت ممنوع اعلام گشت و میسیوننرمشهور هندی بودیسم “ژیناگوپ” به همراه مریدان خویش به دولت “کؤک تورک” پناه برده و ده سال در آنجا ماند. در این مدت در کنار آموزش برخی از اصول بودیسم، کتب و متون بسیاری به زبان تُرکی کؤک تورک ترجمه گشت و معابد و عبادتگاهای بودیستی برپا شد. چنانکه کتیبه ی “بوقوت” که به بیان سال های نخستین امپراطوری “کؤک تورک” می پردازد، خبر از درخواست ساخت معبدی بودیست برای پدر “تاسپار شاه”، “بومین” می دهد. هنگامی که “تاسپار” به حکمداری رسید، امپراطوری “کؤک تورک” قدرتمندترین دوره ی خویش را سپری می کرد. تعداد سربازان ارتش اش به صدها هزار نفر می رسید و این امر سبب ترس امپراطوری “چین” گشته بود. وی سفرای چینی که در برهه های زمانی مختلف راهی پایتخت تُرکان می شدند را “پسرانم” خطاب می کرد. پس از وی “بیلگه خاقان” نیز دچار اشتباه “تاسپار خاقان” گردید. او نیز بواسطۀ قبول بودیسم خیال توسعۀ شهرنشینی در میان تُرکان را در سر می پروراند. شاید سیل هواداران این دین در چین و هندوستان وی را فریب داده بود. با این وجود با این فکر وی سیاستمدار تُرک “تونیوقوق” نیز مخالفت نموده و بیان نموده بود که چنین سیاستی با کاراکتر تُرکان تناسبی ندارد و “بیلگه” خاقان را از این امر منع کرده بود. به نظر وی، اگر بودیسم را پذیرا شویم، لازمۀ آن برپا نمودن بناهایی به عنوان عبادتگاه خواهد بود که انسان ها بتوانند در اطراف آن گرد آیند؛ در چنین شرایطی مشکلات بسیاری ظهور خواهد نمود. آشکارترین مسئله این است که حراست این شهرها و روستاهای نوظهور چگونه محقق خواهد شد؟ بالذات تُرکان به لحاظ جمعیت در مقابل چینی ها کم می باشند. در صورت ظهور هرگونه جنگی، سربازان تُرک در مقابل لشکر چین بدون دفاع مانده و این آثاری که با هزاران زحمت برپا شده اند با خاک یکسان خواهند شد. مسئلۀ دیگر این است که معاش ساکنین این شهرها چگونه مهیا خواهد شد؟ بودیست ها خویشتن را برتر از هرگونه آفریده ای می بینند، در نگاه ایشان، آنها طبقۀ برتر و دیگر خلایق طبقۀ ثانی می باشند و بدون هیچ تلاشی سعی در ادامۀ حیات خویش می نمایند، اینگونه حیا ناحقی در قبال جامعه ای است که روزی خویش از زیر سنگ درمی آورد.
شاید همزمان با این تحولات بود که، خلیفۀ “اُمَوی” سفیری جهت تبلیغ اسلام نزد “تورکیش خاقان” به “سو-لو (به احتمال زیاد چو) فرستاده بود. چراکه وی در آن زمان مقاومت سرسختانه ای در مقابل اعراب می نمود. علیرغم پیشنهاد هیئت اعزامی برای پذیرا گشتن دین اسلام، وی پاسخی آشکار در قبول یا رد این پیشنهاد نداده بود. وی تنها، اشاره به سربازان خود نموده و گفته بود که در میان اینان نه کشاورزی باتجربه و نه هنرمندی ماهر پیدا نمی شود. در این میان یکی از دلایل عدم قبول اسلام از سوی برخی از تُرکان ترس از سنت ختنه در این دین بود که قابل فهم برای بسیاری از ایشان نبود.
اما نزدیک به سیصد سال پس از این حادثه، در تُرک شدن و قبول اسلام در آناطولی شاهد حاثه ای کاملاً عکس این ماجرا می گردیم. چنان که بر همگان آشکار است، دراویش و صوفیان خراسان شمشیر به دست با ورود بدین مناطق شروع به اسکان نمودند و به دنبال برپایی عبادتگاها در اطراف آن روستاها، شهرها و مناطق زیستی پدیدار گردید. در حقیقت این علمای دینی نقش بسزایی در تُرک شدن و مسلمان شدن این مناطق داشتند. با این حال بودیسم به انحاء گوناگون جایگاه مهمی در حیات تُرکان یافت. به خصوص تُرکان اویغور نصیب خویش را از دین بردند. اویغورها، بودا را با لفظ “بورخان” خطاب نموده و حتی تلاش به تُرک نشان دادن وی نمودند. این دین تا زمان اعتلای دولت اویغورها و حتی پس از سقوط آن بودن خویش را حفظ نموده بود. آنان در چارچوب بودیسم چنان آثار هنری خلق نمودند که هنوز که هنوز است مایه ی شگفتی می گردد.
تا زمان چیرگی امپراطوری اویغورها بر سلسله ی “کؤک تورکها”، پایه های سیستم دینی و اعتقادی “کؤک تورک ها” یعنی “کؤک تئنگیری” تشکیل یافته و مستحکم شده بود. هیچکدام از دینهایی که دارای متون نوشتاری و پایه های فکری مهمی بودند نیز نتوانستند بر این اعتقاد دینی تُرکان غلبه نمایند. پس از این، تُرکان بی تفاوت بدین موضوع که به هر دینی که وارد شدند این سیستم فکری در روح جمعی شان نهادینه جاری بود. اما با رسیدن زمان فرمانروایی “بؤگو خاقان” ( ۷۵۹-۷۷۹) امور جاری نحوه ی دیگری به خود گرفت. عصیان “آن لو شان” در سال ۷۵۵ میلادی شروط حاکم بر جامعه ی چین آن زمان را تغییر داده و “اویغورها” جهت کمک خواهی به امپراطوری چین مراجعت نمودند. سربازانی که راهی چین شده بودند مدت زمان زیادی در آنجا ماندند. از این رو سفر “بؤگو خاقان”به “لو-یانگ” که ساکن در چین بود از منظر تاریخ فرهنگ تُرک اهیمت زیادی دارد. علیرغم وجود مخالفت شدید در دربار در حین این سفر سیستم اعتقادی “مانی” رسماً پذیرفته گردید. “بؤگو” همراه خویش چهار پیشوا و راهب دین مانی که اویغورها “موچاک” می نامیدند را از چین به پایتخت اویغورها آورده بود. در منابع بنا به دلیل نوع پوشش این راهبان دینی اویغورها و چینی ها ایشان را “فرزندان سفیدپوش آسمان” نیز نامیده و ذکر کرده اند. پس از این واقعه اگرچه در شهر “قارابالقاسون” و چند شهر دیگر معابد “مانی” برپا گشت اما در میان توده ی مردم رواج چندانی نیافت. علیرغم این موضوع “بؤگو خاقان” همواره از آن ها نظر خواسته و پیش از انجام کارها با آن ها مشورت می نمود. بدون شک در پذیرش “مانیزم” به عنوان دین رسمی دولتی علل سیاسی نیز موجود بود. این دین به عنوان آلترناتیوی در برابر مسیحیت و زدشتیزم بود. بدین سبب خصومت این ادیان را نسبت به مانیزم سبب شده بود. حتی در قرن هشتم خلیفه ی عباسی در مقابل اینها محدودیت هایی جدی ایجاد کرده بود از این رو با بروز مشکل در غرب جهت گسترش راهی چین در شرق شدند و با وارد شدن در چین تلاش در نهادینه شدن در آنجا نموند. اما این دفعه در مقابلشان بودیزم قد علم نمود. به نظر ما خاقان تُرک با قبول این دین، می توانست به نام ایشان هم در غرب و هم در شرق حق خواهی نماید. فقط در اینجا باید دقت کرد که آیا در تعیین این استراتژی خطایی صورت گرفته است یا نه؟ یعنی اویغورها با قبوا دین “مانی” هم مسیحیان، هم مسلمانان، هم اعتقاد فلسفی چینییان و هم مریدان “کؤک تئنگیری” را در برابر خویش قرار داد که خطرناکترینشان آخری بود. چراکه اعتقادی که هزاران سال داشته اند در یک لحظه نادیده گرفته شده و به گوشه ای انداخته می شد. از این رو به راحتی امکانپذیر نبود و نشد.
درست بسان نمونه ی “بودیسم”، اعتقاد “مانیزم” نیز در حیات اجتماعی تُرکان هم فواید و هم ضررهایی به دنبال داشت. بویژه ادعاهای بسیاری مبنی بر این موضوع می باشد که به واسطه ی قبول این دین روحیه ی جنگاوری تُرکان کاهش یافت. طبیعتاً بنا به دلیل اینکه این اعتقاد مختص جزئی از جامعه بزرگ تُرکان بود فرهنگ تمامی جامعه ی تُرک را تحت تاثیر قرار نداد.
شاید هم “مانیزم” که تنها محدود به “اویغورها” و بخشی از تُرکان ماند تنها در میان طبقه ی حاکم گسترش پیدا نموده بود. چراکه نشانه هایی مبنی بر عدم توسعه ی گسترده ی این دین در میان “اویغورها” در در کتیبه ی “قارابالقاسون” که در زمان “اویغورها” نگاشته شده است وجود دارد. بنا به متون “مانی” نیز این دین در سرای “بؤگو خاقان” و نزد خویشاوندان وی گسترش پیدا نمود و رغبت بسیاری از تُرکان را جلب ننموده بود و تُرکان هم از این دین و هم از “بؤگو خاقان” دوری گزیده بودند. عدم تناسب برخی از تعالیم این دین با ارزش های اعتقادی تُرکان روشن بود اما به دلیل قدرت حکمفرما توان ایستادگی در مقابل آن نیز میسر نبود. بنیانگذار این دین یعنی “مانی” در قرن سوم میلادی مابین سالهای ۲۱۶ تا ۲۷۷ زیسته است. سیستم اعتقادی وی بر دو اصل بنیان نهاده شده بود؛ آن نیز، خوبی-پلیدی و روشنایی-تاریکی بود. روح انسان خوبی و جسمش پلیدی را تمثیل می نماید. همه چیز در تضاد با یکدیگر می باشد. حیات و ممات، سلامتی و بیماری، ثروتمندی و فقیری، هستی و نیستی، شب و روز، … . به باور “مانیزم” هر فرد در هر روز تنها با یک وعده در شب غدا بخورد. احترام آب را باید نگاه داشت. خوردن شیر مطلقاً ممنوع است. خوردن کره حرام می باشد. حتی راهبان بزرگ دین “مانی” چندین سال در مکانی ثابت بوده و از جایشان تکان نمی خوردند اما راهبان جوانتر متمادی در حال سفر بودند. “مانی” دارای هفت کتاب بود که یکی از آنها به فارسی و شش کتاب دیگر به سوریانی نگاشته شده بود. آشکار است که فراگیری این کتب و خوانششان چه اندازه برای تُرکان دشوار بود. در اصل دین مانی را که بسان دیگر ادیان متشکل از دو قطب متضاد نشان دایم دینی شهری و متناسب برای تجار بود. این موضوع که دین مانی روح جنگاوری را تلطیف نموده و سبب ترویج تنبلی می شد سخنی صحیح است. از این رو در علل کودتایی که توسط “تونقو باقا تارکان” در سال ۷۷۹ میلادی بر علیه ” بؤگو خاقان” محقق گشت، طلب بازگشت به دین قدیم تُرکان یعنی “کؤک تئنگیری” نیز نقل می گردد.
به نظرمان در این باب، بیان نکته ای دیگر واجب می باشد. تُرکان به همراه خاندان اویغور تغییر دین را به گونه ای سریع تجربه نمودند. قبول اعتقاداتی چون بودیزم، مانیزم و مسیحیت از سوی ایشان که مختص جوامع یکجانشین بود آن ها را به سوی سبک زندگی متفاوت و در حقیقت رو به زوال اجتماعی سوق داد. به واسطه ی تعالیم این ادیان بود که در مقابل شرایط دشوار اجتماعی سر خم نمودند؛ حال آنکه در سیستم اعتقادی “کؤک تئنگیری” تُرکها به دشواریهای طبیعت تنها به چشم قضای الهی ننگریسته و بالعکس تا حد توان برای فائق آمدن بر آنها مجادله می کردند. این اعتقادات نوین دست و پایشان را بست و به دنبال آن قبول شکست های بعدی را منجر گشت.
بنابه منابع چینی و اسلامی قرقیزها که پس از اویغورها حکمرانی را به دست گرفتند نیز باور به “کؤک تئنگیری” داشتند. اما بسیار مایه ی تاسف است که صاحب معلومات کافی در باب قرقیزها آنچنان که در باب کؤک تورکها و اویغورها هستیم نمی باشیم. پس از پایان حکمرانی اویغورها در “اؤتوکَن”، قرقیزها جای آنان را گرفتند. متاسفانه اطلاعات در دسترس در باب تُرکان قرقیز که یکی از قدیمی ترین اقوام آسیا و زمانی حاکمان سرزمین تُرکان بودند بسیار اندک می باشد. به نظر ما هم در منابع تُرکی و هم در منابع چینی گفتارهایی در باب آنان ناکافی می باشد. علیرغم این موضوع با در نظرگرفتن منابع موجود و مقایسه آن ها با دیگر اقوام تُرک باید گفت که سطح معلومات ریشه مربوط به قرقیزها است. اما موقعیت قرقیزها بسیار متفاوت با دیگر اقوام تُرک می باشد. بسیاری از اقوام تُرک در زمان خویش دارای فرهنگی متناسب با گشته عصر خویش بودند اما متاسفانه در باب قرقیزها نمی توانیم این امر را مشاهده نماییم. این قوم در تاریخ و حتی امروزه نیز از منظر موقعیت اجتماعی بسیار سطح پایینی دارند.در معلومات ارائه شده توسط “ابن فدلان” که در قرن دهم از میان سرزمین های مابین خزر و آرال که مکان اسکان تُرکان اوغوز بود به سوی وادی “ایتیل” گذر نموده بود، اوغوزها نیز باور به دین باستان تُرکان داشتند. مراسم تدفین مردگانشان عیناً مشابه کؤک تورکها بود. هیکل هایی برپا نموده و غذا پخش می نمودند. جهت نشان دادن اندوهان قسمتهایی از بدنشان را زخمی نموده و با اسب هایشان در اطراف، چهارنعل می چرخیدند. سنت بستن اسب در مقابل منزل یا چادر فرد فوت شده نیز وجود داشت. به نمونه هایی از این مورد هنوز که هنوز است در مناطقی در اطراف قفقاز، خزر و کیریم برمی خوریم. باز از سوی “ابن فدلان” مواردی از اعتقاد “باشقوردها” به آفریننده ی واحد که در آسمان مسکن گزیده است نگاشته شده است. چنان که در سطور فوق نیز اشاره گردید در سال ۹۲۲ میلادی سُفرایی از سوی خلیفه عباسی نزد حاکمان “بلغار” فرستاده شده بود. بدین واسطه پادشاه بلغار “ایل-تِبِر” اسلام را قبول نموده و دین رسمی دولت اعلان نموده بود. دولت بلغار در تاریخ نخستین تشکل سیاسی تُرک بود که اسلام را پذیرا گشت. در حقیقت در پشت پرده ی این اقدام دلایل سیاسی نهفته بود. تُرکان خزر به جهت اقتصادی و سیاسی در تنگنا قرار داده بودند. در کنار این امر که پسر حاکم دولت بلغار نزد حاکم تُرکان خزر اسیر بود دختر وی را نیز به همسری طلب کرده بود. بدین وسیله بلغارها توانستند با قبول اسلام یاری اعراب را که سالهای مدیدی در جنگ و دشمنی با خزرها بودند را کسب نمایند.
منبع: فصلنامه “وارلیق”، شماره ۱۷۰، سال ۳۵، پائیز ۱۳۹۲

مترجم: بابک شاهد