۱۳۹۲ بهمن ۹, چهارشنبه

صدای خشونت- اکبر آزاد

تقریبا از حدود دویست سال پیش بدین سوی به دفعات سرزمین تاریخی آذربایجان (که اکثریت قاطع اهالی آنرا ترکان آذربایجانی تشکیل می‌داد) تجزیه شده است و در حال حاضر اراضی تاریخی آذربایجان یا در ترکیب جمهور اسلامی ایران است و یا در ترکیب همسایه‌‌های دور و نزدیک ایران، یعنی در ترکیب کشورهای جمهوری گرجستان، جمهوری آذربایجان، جمهوری خود مختار نخجوان که
بخشی از جمهوری آذربایجان است، جمهوری ارمنستان، جمهوری ترکیه، جمهوری عراق و جمهوری خودمختار داغستان که امروزه  در ترکیب جمهوری فدراتیو روسیه می‌باشد، قرار دارد. یکی از عوامل اصلی تجزیه‌ی اراضی تاریخی آذربایجان تجاوزات امپراتوری روسیه‌ی تزاری در سال‌های ۱۸۱۳ الی ۱۸۲۸ بود که طی آن بخش شمالی آذربایجان به اشغال روسیه‌ی تزاری درآمد. بعد از فرو پاشی امپراتوری تزارها در سال  ۱۹۱۷ اراضی اشغال شده تحت عنوان کشورهای  جمهوری آذربایجان، ارمنستان و بخشی نیز در ترکیب جمهور گرجستان مستقل شدند. اما به فاصله‌ی دو سال و با به قدرت رسیدن کمونیست‌های بلشویک در روسیه، این اراضی مجدداً به اشغال روس‌ها در آمد که حدود هفتاد و پنج سال ادامه پیدا کرد. در این مدت دسیسه‌های کمونیستی  فاشیستی روس‌ها سبب شد ترکیب جمعیت اراضی اشغالی به زیان ترکان آذربایجان تغییر یابد. با فرو پاشی نظام روسیه‌ی شوروی، مجدداً جمهوری آذربایجان، جمهوری ارمنستان و جمهور گرجستان مستقل شدند و بدین ترتیب علاوه بر اینکه با دست‌کاری روس‌ها اراضی قابل توجهی با تغییر ترکیب جمعیتی‌اش به ترکیب جمهوری گرجستان و جمهوری داغستان داخل شد، از درون اراضی اشغال شده آذربایجان کشوری به نام  ارمنستان متولد شد. پیش از تجاوزات روس‌های تزاری و روس‌های کمونیست ارامنه به‌صورت پراکنده و اقلیت در داخل خاک آذربایجان سکونت داشتند(  ) ولی با تسلط روس‌های تزاری و روس‌های کمونیست بخش بزرگی از اراضی آذربایجان به ارامنه اختصاص داده شد و با پاک‌سازی فیزیکی ترکان آذربایجانی توسط روس‌ها و نیز با تحمیل مهاجرت‌های برنامه ریزی شده، در اراضی مذکور کشوری تحت عنوان جمهور ارمنستان متولد شد. همان‌طور که همگان اطلاع دارند در حال حاضر نیز دولت ارمنستان و حزب جنایت‌کار داشناکسوتیون با اقتباس از روس‌های تزاری و روس‌های کمونیست و نیز باحمایت دولت جمهوری فدراتیو روسیه تجاوز به اراضی جمهوری آذربایجان را ادامه می‌دهند و تقریباً بیست درصدِ خاک‌های آن کشور را در تجاوزات توأم با جنایت اشغال کردند. علاوه بر این‌ها بقایای اراضی اشغال شده توسط روس‌های تزاری و روس‌های کمونیست امروزه در ترکیب جمهور خود مختار داغستان قراردارد که هنوز هم زیر سلطه‌ی روسیه‌ی فداراتیو می‌باشد. رفتار روس‌ها در سال‌های اخیر بیان‌گر این است که روسیه‌ی تحت اقتدار ولادیمیر پوتین، جهت احیای عظمت گذشته خود حرکت می‌کند، اما شدنی نیست و به‌نظر من با توجه به شواهد و قراین دیر یا زود فشار آسیمیلاسیون و جبر نظامی و امپریالیستی روسیه متوقف خواهد شد و بار دیگر  بسیاری از ملت‌های تحت ستم روسیه از جمله جمهوری داغستان، چچنستان، اینگوش‌ستان، تاتارستان، مغولستان و…  از زیر یوغ سلطه‌ی ظالمانه روسها  رها و مستقل می‌شوند و جنگ‌های خانمان‌سوز قفقاز که با حمایت‌های منفعت طلبانه‌ی روسها رخ می‌دهد،  خاتمه می‌یابد. البته این تجزیه زیر فشار ملت‌های  تحت ستم و فقط به دست خود روس‌ها عملی می‌شود . یعنی همانطور که پیش از این با وزیدن نسیم پروست‌رویکای مخاییل گورباچوف روسیه از درون پوکید و پانزده کشور تحت ستم از بدنه‌ی روسیه‌ی متجاوز جدا شدند، بار دیگر از درون خواهد پوکید.

**

کشورهای حاکم بر مناطق و ارضی جدا شده‌ از بدنه اصلی آذربایجان تاریخی، طی سالهای طولانی سلطه‌ی خود، ناجوانمردانه با اعمال سیاست‌های آسیملاسیون و یکسان سازی، تحمیل مهاجرت‌های برنامه‌ریزی شده  و نسل کشی فرهنگی و نیز نسل کشی فیزیکی در اکثر مناطق جدا شده ترکیب جمعیت بومی(ترکان آذربایجان) را بر هم زده‌اند و ترکان ساکن آن مناطق را یا از اکثریت انداخته‌اند و یا به‌کلی از بین برده‌اند. با تمام این تفاصیل امروزه مرزهای بین‌المللی رسمیت دارد و کسی در پی باز پس‌گیری این اراضی جدا شده نیست. فقط آرزو می‌کنیم بیش از این نسل کشی‌ها ادامه پیدا نکند.

اما اراضی و اهالی ترک بدنه اصلی آذربایجان  که در ترکیب کشور  ایران قراردارد و به اعتباری آنرا آذربایجان جنوبی می‌نامند، در دویست سال گذشته سه نظام حکومتی را تجربه کرده و سر نوشتی غم‌انگیز و دردناکی داشته است:

الف : در دوره‌ی امپراطوری قاجاریه، ایران متشکل بود از چندین مملکت که مجموعه‌ی آنرا ممالک محروسه ایران می‌نامیدند. مهمترین این ممالک دارالخلافه‌‌ی تهران و مملکت آذربایجان بود: حدود تاریخی آذربایجان هم به اعتباری همان حدود تاریخی مملکت محروسه آذربایجان در دور ه قاجاریه می‌باشد که در کتب و اسناد تاریخی به وضوح مشخص می‌باشد. البته کامل کننده‌ی حدود آذربایجان علاوه بر محدوده‌ی مملکت محروسه، دایره زبان و فرهنگ ترکی آذربایجانی می‌باشد. یعنی با در نظر گرفتن مرکزیت شهر تبریز که پایتخت تمامی مناطق ترک نشین ایران به حساب می‌آید تا هرکجا که زبان و فرهنگ ترکی آذربایجانی بلا انقطاع ادامه دارد آذربایجان محسوب می‌شود و همان‌طور که در فوق هم اشاره شد  مکمل مملکت محروسه‌ی آذربایجان می‌باشد.

 در زمان قاجاریه همان‌طور که فوقاً اشاره شد بخش شمالی آذربایجان به اشغال امپراتوری تجاوز کار تزار در آمد.

در زمان قاجاریه و پیش از آن بخش‌هایی از اراضی آذربایجان به اشغال امپراتوری عثمانی در آمد که امروزه بعد از انحلال امپراتوری عثمانی،  عمده‌ی آن در ترکیب جمهوری ترکیه و بخشی نیز در ترکیب جمهوری عراق قرار دارد.

در دوره‌ی امپراطوری قاجاریه و در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجارشخص جنایتکاری به‌نام شیخ عبیدالله)   (با به راه انداختن جنگ ضد شیعی بیش از یک‌صد هزار نفر از اهالی شیعه و ترک آذربایجان در شهر های سویوق بولاق( ساوجبلاغ = مهاباد فعلی) قوشا چای(میاندوآب) سولدوز(نقده) را قتل عام کرد. یکی از نتایج این قتل عام تغییر جمعیت  سویوق بولاق( ساوجبلاغ = مهاباد فعلی) به نفع کرد‌ها بود. شواهد تاریخی به وضوح نشان می‌دهد که قنسول انگلیس در تحریک این جنایت‌کاردشمن بشریت شیخ عبیدالله نقش اساسی داشته است.

و….

ب: در دوران رژیم پهلوی یکی از کارهای ضد آذربایجانی و ضد ترکی این بود که ضمن حذف نام آذربایجان آن را به استان‌های متعددی تقسیم کرده و  با عددی و شماره نام گذرای کردند. البته بعد از مدتی مجبور شدند نام آذربایجان را احیا کنند اما مزورانه  فقط در دو قسمت آن اراضی نام آذربایجان را باقی گذاشتند؛ یعنی فقط آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی را به‌عنوان آذربایجان به رسمیت شناختند و از بقیه‌ی مناطق که وسعت اراضی آن بسیار زیادتر از وسعت دو استان آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی می‌باشد و شامل استان‌های همدان، زنجان می‌باشد، از نامیده شدن به نام آذربایجان محروم شدند. علاوه بر اینها اراضی زیادی را از آذربایجان جدا کرده و به ترکیب استان‌های کردستان( ازجمله بیجار، قروه، یاسکند، گروس و…)، گیلان ( آستارا، هشتپر، منجیل و …) ، مرکزی، اصفهان،  قم (این استان در زمان جمهوری اسلامی تشکیل شده است) البرز (این استان درزمان جمهوری اسلامی تشکیل شده ست) و قزوین(این استان درزمان جمهوری اسلامی تشکیل شده ست)و ….

 این را هم باید ذکر کرد که در زمان رژیم پهلوی ترکان در  سراسر ایران زیر فشار  قرار داشتند. به‌عنوان مثال بر اساس سیاست‌های ترک‌ستیزانه‌ی رژیم پهلوی، تحصیل به زبان ترکی در مدارس دولتی و غیر دولتی  ایران و حتی تحصیل خصوصی آن را ممنوع و جلو انتشار کتاب‌های ترکی گرفته شد.

در دوران رژیم پهلوی، ترکان قشقایی(  ) ساکن در مناطق مرکزی و جنوبی ایران که به لحاظ تعداد دارای بزرگترین جمعیت در این مناطق بودند به شکل بی‌رحمانه سرکوب فیزیکی و فرهنگی شدند و اراضی‌ای که در طول تاریخ که در اختیار داشتند از دستشان خارج و در اختیار دیگران قرار دادند. می‌توان گفت همان بلایایی را که در آمریکا بر سرِ سرخپوستان آوردند، بدتر و شدیدتر از آن را به سر مردم ترک زبان قشقایی آوردند. سازمان ایلاتی آن‌ به زور سرنیزه‌ی رضاشاه و محمد رضاشاه از هم پاشید و به اجبار به مناطق مختلف تبعید و پراکنده شدند.

رژیم پهلوی در حالی که اراضی مصادره شده‌ی قشقایی‌ها را در اختیار دیگرانِ غیر ترک قرار می‌داد اقدام به تأسیس استان چهار محال بختیاری نمود؛ در حالی که تأسیس استان قشقایستان از اَرجحیت بیشتری برخوردار بود. اما منافع انگلیس و منافع دولت وابسته پهلوی مانع تشکیل استان قشقایستان بود.

رژیم پهلوی با به‌ خدمت گیری  فرصت‌طلبان و از خود بیگانه شدگان قشقایی که در اصل از درون تهی و تبدیل به عمله‌ی پهلوی شده بودند اقدام به اِعمال سیاست‌های آسیمیلاسیون و تغییر هویت فرهنگی قشقایی‌ها نمودند. همان‌طور که با به کارگیری وا دادگان، از خود بیگانه شدگان و فرصت طلبان منفعت ‌جو‌ی آذربایجانی ضربات سنگینی بر پیکر موجودیت ترکان آذربایجان وارد کرد.

 این روش تمامی متجاوزین سلطه‌طلب می‌باشد که باتربیت افراد فرصت‌طلب و از خود بیگانه شده، از آنها بر علیه  ملت خودشان استفاده می‌کنند به این گونه افراد در فرهنگ ترکی مان‌قورت و یا مان‌تورک گفته می‌شود.

رژیم پهلوی با اعمال سیاست‌های پیدا و پنهان یکسان‌سازی و آسیمیلاسیون، سعی نمود هویت فرهنگی قشقایی‌ها را تغییر دهد و در این کار بیشترین بهره را از افراد ساده لوح، فرصت طلب و از خود بیگانه شده‌ی مانقورت، مان‌تورک و مان‌قاشقای برد. با تمام این تفاصیل و تغییرات به‌وجود آمده هنوز هم امکان تأسیس استان قاشقایستان وجود دارد. و قاشقایی‌ها استحقاق این را دارند.

رژیم پهلوی با سرکوب شدید و وحشیانه‌ی ترکمن‌های شمال ایران، از یک سو اراضی مرغوبی را که در طول تاریخ در اختیار آنها بود به‌زور مصادره و به تصرف دربار پهلوی و وابستگان به‌آن در آورد و از سوی دیگر با انتقال اهالی بلوچستان و سایر مناطق به ترکمن‌صحرا علاوه بر آنکه بر بلوچ‌ها ظلم می‌کرد، با کوچاندن برنامه ریزی شده‌ی بلوچ‌ها و سایر اقوام به مناطق ترکمن نشین، ترکیب جمعیّتی آن مناطق را به ضرر ترکمن‌ها تغییر می‌‌داد. و….

در دوران رژیم پهلوی، در سال‌های ۱۳۲۵- ۱۳۲۴ تحت رهبری سید جعفر پیشه‌وری در بخشی از آذربایجان حکومت ملی و خود مختار تشکیل شد. اما به دلیل دسیسه‌ها وکمک‌های مختلف روسیه، انگلیس و آمریکا  به‌رژیم پهلوی،  حکومت خودمختار و ملی آذربایجان بیش از یک سال نتوانست دوام بیاورد. بعد از سرنگونی دولت ملی آذربایجان، رژیم دد منش پهلوی اقدام به سرکوبی همه جانبه‌ی روشنفکران و فعالان حکومت ملی آذربایجان نمود. حدود بیست و پنج هزار نفر را کشت، سیصد هزار نفر را تبعید و نیز مجبور به مهاجرت اجباری به شوروی، لرستان، مازندران، گیلان، ترکمن صحرا و… نمود؛ همچنین آثار تاریخی و فرهنگی را تخریب و غارت،  اموال بسیاری از آذربایجانی‌ها را مصادره نمود و….

پ: در دوران جمهموری اسلامی ایران با آنکه در قانون اساسی تدوین شده، بر تساوی حقوق تمام اقوام و آحاد مردم کشور ایران تأکید شده است؛ همچنین با آنکه در قانون اساسی مذکور آمده است که اقوام ساکن ایران حق‌ دارند در مدارس به زبان مادری خود تحصیل کنند. با این حال بعد از گذشت حدود ۳۵ سال هنوز هیچ کار از سوی دولت‌های جمهوری اسلامی ایران برای عملی شدن این موارد  انجام نشده است. البته در اینجا این را هم باید گفت که دولت یازدهم جمهوری اسلامی ایران به ریاست آقای دکتر روحانی وعده‌هایی مبنی بر اجرای موارد قانونی و تأسیس فرهنگستان زبان ترکی داده شده است. این وعده‌ها هم پیش و هم بعد از برگذاری انتخابات ریاست جمهوری به دفعات تکرار شده است. استمرار تأکید بر اجرای این وعده‌ها مایه‌ی امید واری شده است. البته با تمام تفاصیل هنوز هیچ‌گونه خروجی عملی دیده نشده و امیدواریم به زودی شاهد عملی شدن این  وعده‌های قانونی باشیم! همچنین لازم است به دولت یازدهم جهت تأمین حقوق شهروندی و عمل به وعده‌هایش یاری رسانده شود.

در دوران جمهوری اسلامی ایران به سبب تشبثات جریانات ترویستی و جنایت‌کار از جمله گروهک دمکرات قاسملو، گروهک رزگاری، گروهک کومله‌ی کمونیست و … در جنوب آذربایجان غربی در بعضی از مناطق اهالی بی‌پناهِ ترک آذربایجانی مجبور شدند جهت حفظ جان، خانه وکاشانه‌ی خود را ترک کرده و به نقاط امن دیگر نقل مکان نمایند که در اندک زمانی روستاها و اراضی تخلیه شده‌ی آنها توسط مهاجرین کُرد اشغال شد و بدین ترتیب به‌طور نسبی ترکیب جمعیت منطقه مورد نظر را به نفع کُردها تغییر داد.

در دوران جمهموری اسلامی ایران، بودن بخش‌هایی از مناطق ترک نشین از جمله بودن بیجار، قروه، یاسکند، گروس و… در ترکیب استان کردستان تثبیت شد که ما به این وضعیّت معترض می‌باشیم و لازم است از کردستان جدا شده و به استان زنجان الحاق شود و یا به‌صورت استانی مستقل در تقسیمات کشوری برای آنها ایجاد شود.

در دوران جمهوری اسلامی ایران در بخش‌هایی از اراضی تاریخی آذربایجان که در دوران رژیم پهلوی نام آذربایجان از روی آن اراضی حذف شده بود،  استان‌هایی با عنوان استان قم، استان قزوین و استان البرز ایجاد شدند.

در دوران جمهوری اسلامی ایران، استان آذربایجان شرقیِ دوران پهلوی، ابتدا  به دو استان آذربایجان شرقی با مرکزیت شهر اردبیل و استان آذربایجان مرکزی بامرکزیت شهر تبریز تقسیم شد. ولی به فاصله‌ی دو سه ماه نمایندگان مجلس شورای اسلامی به بهانه‌ی مبارزه با پان تورکیسم (( شما بخوانید مبارزه با هویت‌خواهی ترکان آذربایجان)) و با استفاده از تعطیلات ایام عید نوروز اسامی دو استان جدید التأسیس را به استان اردبیل با مرکزیت  شهر اردبیل و استان آذربایجان شرقی با مرکزیت تبریز تغییر دادند. بدین ترتیب یکبار دیگر گامی بزرگ در جهت تکامل پروسه‌ی هویّت زدایی از آذربایجان برداشته شد.

در دوران جمهوری اسلامی ایران کماکان زمزمه‌هایی مبنی بر تقسیم باقی مانده‌ی اراضی آذربایجان به استان‌های کوچک و به تبع آن حذف نام آذربایجان از رو ی آن اراضی به کرّات از طرق  مختلف مطرح و شنیده می‌شود. به نظر من نقطه‌ی مقابل و مثبت این رفتار منفی، تشکیل ایالت آذربایجان بر اساس تعاریفی که در فوق از حدود و ثغور آن ارائه شد، می‌باشد.که در این صورت یعنی پس از تشکیل ایالت آذربایجان، تقسیم داخلی ایالت‌آذربایجان به استان‌های کوچک بلا مانع خواهد بود.

در دوران …..  

**

در سال‌های ۱۳۵۱- ۱۳۵۰ که در سیکل اول دبیرستان درس می‌خواندم، یک همکلاسی داشتم به نام آقای سید  محمدعلی رحیمی،)  (پدر ایشان که سید، اهل خوزستان و کارمند اداره‌ی راه آهن در تهران بودند، در حزب پان ایرانیست عضویت داشت.) (  من و چند نفر از دوستان همکلاسی و بچه محل‌ها از طریق آقای محمدعلی رحیمی و پدرشان با حزب پان ایرانیست آشنا شدیم.)  (رهبران اصلی حزب پان ایرانیست عبارت بودند از آقای محسن پزشکپور)  ( که سمت رهبری و دبیر کلی را داشت و معمولاً از خرمشهر به‌عنوان نماینده مجلس انتخاب می‌شد. دیگری آقای محمدرضا آملی تهرانی)  (بودکه نقش تئوریسین حزب را به‌عهده داشت و معمولاً از تهران به‌عنوان نماینده مجلس انتخاب می‌شد.

ترک ستیزی رژیم پهلوی و در ادامه آن ترک ستیزی حزب پان ایرانیست در ایران در راستای سیاست‌های دولت انگلیس بود. حتی افرادی مانند آقای محمد مهرداد  که خود را پان ایرانیست اصیل می‌دانست)  (حزب پان ایرانیست شاخه‌ی محسن پزشکپور)  (را وابسته به دربار رژیم پهلوی و انگلیس می‌دانست.

یک بار پان ایرانیست جوانی به‌نام زنگنه که تقریباً ۳۰ ساله و از قوم کُرد  بود در باشگاه حزب پان ایرانیست)  ( از من سوال کرد: ” کجایی هستید؟ “

جواب دادم:” ترکم اهل مشکین‌شهر آذربایجان هستم”

آقای زنگنه گفت: “نگو ترک هستم، بگو آذری هستم ، ترک مال ترکیه است.”

در آن زمان من فرق این چیزها را به‌درستی متوجه نمی‌شدم، با این حال گفتم: “ولی ما ترک هستیم در خانواده‌ و  روستایمان همه خود را ترک می‌شناسد“

آقای زنگنه دوباره تکرار کرد: “نه نه ! اشتباه است، شما آذری هستید، گفتم که ترک مال ترکیه است.” و….

رهبران حزب پان ایرانیست در آن‌زمان به‌شدت احساسات ضد ترکی را گسترش می‌دادند و در عین حال مدام کُرد دوستی را تبلیغ می‌کردند) (، تأکید می کردند در مسافرت‌ و سیاحت و در سفرهای ایام تعطیلات‌ مختلف از جمله تعطیلات عید نوروز و تعطیلات تابستانی سعی شود همه به مهاباد سفر کنند. می‌گفتند مهاباد شهر استراتژیک است باید تقویت شود….

همه می‌دانیم نام اصلی و تاریخی مهاباد ساوجبلاغ( سویوق بولاق) می‌باشد که در حمله‌ی‌های شیخ عبیدالله بسیاری از اهالی ترک و شیعه‌ی ساکن آنجا ‌ را قتل‌عام کردند و آنچه از کشته شدن جان به‌در برد خانه و کاشانه‌ی خود را رها کرده و به سوی نقاط امن جلای وطن کردند.  بعد‌ها وپس از استقرار رژیم پهلوی، فرهنگستان زبان فارسی که به فرمان رضا شاه پهلوی تشکیل شده بود پروژه‌ی هویت زدایی سویوق بولاغ (ساوجبلاغ) را کامل کرده و نام آن‌را به مهاباد تغییر داد. همان‌طور که اسامی جغرافیایی دهها و صدها محل دیگر نیز از ترکی به فارسی تغییر یافت و این تغییرها مقدمه‌ای شد برای پیشبرد سیاست‌های آسیمیلاسیون، نسل کشی فرهنگی بر ضد ترکان آذربایجان و نیز تغییر ترکیب جمعیت منطقه.

البته این تغییر جمعیت به نفع کُردها، کاری بود که پیش از رژیم پهلوی  به نوعی توسط امپراطور عثمانی انجام شده بود. دولت عثمانی برای تضعیف ترکان شیعه مذهب آذربایجانی، و نیز جهت در دست داشتن برگ برنده در منازعات بیش از پانصد ساله خود با دولت‌های قارا قویونلو، آغ قویونلو، صفویّه(صفوی‌لر)، افشاریه(افشارلی) و قاجاریه(قاجارلی)؛ به دفعات طوایف و قبایل کُرد سنی مذهبِ ساکن در اراضی عراق عرب را کوچ داده و در حد فاصل مرزهای خود با این دولت‌ها مستقر می‌کرد که بعدها مزاحمت‌های فراوانی برای خود این دولت عثمانی و در ادامه برای ترکیه‌ی جدید ایجاد نمودند.دولت عثمانی در دوره‌ی زندیه و قاجاریه نیز طوایف و قبایل وطوایف متعدد کُرد را در حد فاصل مرزهای خود با ایران مستقر کرد تا در صورت ضرورت از وجود آنها به عنوان نیروی ستون پنجم محلی که با عثمانی‌ها هم مذهب بودند، استفاده کند. این‌کار حتی تا پایان دوران جنگ اول جهانی نیز ادامه داشت.

آقای صادق زیبا کلام استاد دانشگاه تهران در مطالبی که در همین اواخر در سایت “خبرآنلاین” منتشر  کرده است، نوشته است حکومت شاه بیش از سیصد هزار نفر از کُرد‌های عراقی را در ایران (به‌خصوص آذربایجان غربی) اسکان داده است.)  (در  مقاله‌ی آقای صادق زیبا کلام آمده است ”در سال ۱۳۵۴ که توافق معروف به الجزایر میان رژیم شاه و صدام حسین منعقد گردید و حالت آتش بس میان تهران و بغداد ایجاد شد، رژیم شاه از حمایت‌ کُردهای عراق علیه صدام دست کشید و متقابلا صدام هم به حمایت از مخالفین رژیم شاه پایان داد. به دنبال این مصالحه نزدیک سیصدهزار تن از کُردهای عراقی ظرف یکی دو سال  به ایران پناهنده شدند. رژیم شاه آنها را در کُردان کرج و سایر شهرهای کشور جا داد. این سیصدهزار کُرد ظرف ۳۰ سال بعدی در ایران زندگی کردند. در ایران به مدرسه رفتند و دانشگاه رفتند، ازدواج کردند و ایرانی شدند.”) (

این گونه سیاست و اقدامات حکومت‌ها به تدریج ترکیب جمعیت بخش‌هایی از  آذربایجان را  به نفع کُرد‌ها تغییر داد. بااین حال هنوز هم بقایا اسامی جغرافیایی ترکی آذربایجانی در کردستان امروزی به چشم می‌خورد از آن جمله است رود قره سو در نزدیکی  سنندج ، منطقه باشماق در مرز مریوان و…. هنوز هم دهها روستای ترک نشین در اطراف سنندج و دیگر مناطق کردستان توانسته‌اند به حیات فرهنگی زبانی خود ادامه دهند. همچنین هم اکنون مناطق گروس، قروه، بیجار ، یاس‌کندو…. با اکثریت جمعیت ترک زبان و شیعه در ترکیب استان کردستان قراردارد.

به جهت  منطقی این مناطق یعنی گروس، قروه، بیجار ، یاس‌کندو…. باید در ترکیب استان زنجان قرار گیرد. زیرا دلایل متعدد برای آن وجود دارد. از جمله می‌توان به اشتراک زبانی، فرهنگی، دینی و تاریخی و نیز نزدیکی این مناطق به شهر زنجان که مرکز استان زنجان می‌باشد و سهولت تردد اهالی آن شهرها بایکدیگر و سختی تردد اهالی آن شهرها با سنندج که مرکز استان کُردستان می‌باشد،  اشاره کرد. لازم است نمایندگان این مناطق و نیز  نمایندگان استان زنجان در مجلس شورای اسلامی اقدامات لازم و جدی در این زمینه به‌عمل آورند.

سرزمین تاریخی آذربایجان با اقدامات کینه‌توزانه‌ی رژیم پهلوی به قطعات کوچک تقسیم شده و با حذف نام آذربایجان از روی این اراضی در طول صد سال گذشته در ترکیب دیگر استان‌ها قرار گرفت. رژیم پهلوی با حیله و تزویر ترکیب جمعیت آنها را تغییر داد و از اراضی و جمعیت ترک آذربایجان هویت زدایی کرد و همان‌طور که فوقاً اشاره شد، در ترکیب استان گیلان، استان قزوین،  استان البرز، استان قم، استان مرکزی، استان همدان و استان کردستان، استان اصفهان قرار گرفت

 پ: البته این تقسیم کردن آذربایجان به قطعات کوچک همچنان ادامه دارد. بعداز انقلاب اسلامی به سبب درگیری‌هایی که گروهک‌های کومله و دمکرات قاسملو در آذربایجان غربی به‌وجود آوردند و تشنجاتی که این گروهک‌های خشونت‌طلب در ۳۵ سال گذشته ایجاد نمودند بسیار از اهالی ترک آذربایجان غربی به‌سبب نا امنی مجبور به ترک محل سکونت خود  در جنوب آذربایجان غربی شدند که به‌سرعت کُرد‌های مهاجر جایگزین آنها شدند اما با تمام این تفاصیل هنوز اکثریت با ترکان است.

در حالی که مدت‌هاست  زمزمه‌ی تقسیم اراضی باقی مانده آذربایجان از سوی دولتیان و بعضی محافل به گوش می‌رسد و پیش از این آذربایجان شرقی را به دو استان آذربایجان شرقی و آذربایجان مرکزی تقسیم کرده بلا فاصله با تشبثات بعضی از نمایندگان مشکوک‌الحال اسامی این دو استان جدید التأسیس را تغییر داده و نام استان آذربایجان شرقی جدید به استان اردبیل و نام استان آذربایجان مرکزی جدید به آذربایجان شرقی تبدیل کردند. در آن زمان یکی از نمایندگان شهر اردبیل گفته بود ما برا ی مقابله با پان‌ترکیسم این کار را کردیم! زهی …..!!

در چنین اوضاع و  احوالی  اخیراً عده‌ای معلوم‌الحال به نام نماینده‌ی فعلی، سابق و اسبق مجلس شورای اسلامی با جسارت تمام بر کل آذربایجان طمع کرده و هوس کرده و در این رابطه می‌خواهند نام آذربایجان را ابتداً از روی آذربایجان غربی حذف و در صورت موفقیت به کلی ترکان را نابود کنند.این نمایدگان فعلی، سابق و اسبق که بسیاریشان خود را به دروغ به مردم کُرد منسوب می‌کنند با به راه انداختن جنگ زرگری و با ترویج خشونت کلامی عملاً مشغول توطئه بر ضد آذربایجان  هستند و عملاً در جهت منافع قدرت های غارت‌گر حرکت می کنند. پان ایرانیست‌هایِ فاشیستِ دو آتشه بدانند که حمایت از این گونه مدعیان مشکوک‌الحال، کمک به تشکیل کشور به اصطلاح کُردستان بزرگ است، پلانی که فقط در خدمت منافع کشور های غارتگر می‌باشد. پان ایرانیست‌هایِ فاشیستِ دو آتشه حزبی و غیر حزبی بدانند که چه آذربایجان نابود شود، چه نابود نشود، سودی برای عملی شدن آرزوهایشان نخواهد داشت؛ مگر اینکه خود این پان‌ایرانیست‌ها هم در خدمت کشور‌های غارتگر باشند. و البته آنچه که مشهود است همین است. یعنی آنها تحت عنوان ایران پرستی افراطی و باستان‌گرایانه آب به آسیاب غارتگران می‌ریزند.

بله اخیراً کسانی به‌نام نماینده‌ی فعلی، سابق و اسبق که بیشترشان خود را به دروغ به مردم کُرد منسوب می‌کنند و مدافع آنها نشان می‌دهند با سوء استفاده از نام و تریبون مجلس شورای اسلامی و با سوء استفاده از احساسات مردم کُرد، اقدام به تبلیغ و  ترویج خشونت کلامی می‌کنند. تبلیغ و  ترویج خشونت کلامی آن‌هم از تریبون مجلس شورای اسلامی جای بسی تعجب دارد. آنها از یک سو مظلوم نمایی می‌کنند و از سوی دیگر با گرفتن ژست حق به‌جانب،  بر ضد ترکان آذربایجان و به‌طوری‌کلی بر ضد موجودیت آذربایجان بسیج شده‌اند. عده‌ای از این افراد مشکوک‌الحال از تریبون بنگاه سخن پراکنی BBC، عده‌ای دیگر از تریبونCNN و تریبون صدا وسیمای آمریکا، عده‌ای نیز از نام و تریبون مجلس شورای اسلامی استفاده می‌کنند تا ضمن بازی با احساسات مردم کُرد، بلکه بر اسب مراد که همان اسب خشونت، تنش وتشنج است، سوار شده و جهت خدمت به اربابان غارت‌گر خود، منطقه را متشنج کنند.

آیا اینها می‌خواهند سناریو سیاه‌روزی سوریه را یک بارهم در آذربایجان اجرا کنند؟

آیا اینها می‌خواهند سناریویِ خانمان‌سوز عراق را در آذربایجان اجرا کنند؟

آیا اینها می‌خواهند در آذربایجان القاعده بازی در آورند؟

آیا….

 ظاهراً آذربایجان آن‌چنان بدون مدافع و بدون حامی شده است که این خشونت طلب‌های شوونیست که به دروغ سنگ مردم کُرد را به سینه می‌زنند در رؤیاهای خود برای آذربایجان، کردستان و سایر مناطق ایران خواب خشونت‌گاه سوریه و عراق و افغانستان می‌بینند. ظاهر با این چنین رؤیاهایی است که به خود اجازه می‌دهند این‌چنین بی‌محابا ‌به آذربایجان و ملت ترک آن جسارت ‌کنند و مدعی سهم شوند. به‌طور قطع و یقین اینان بهروزی مردم کُرد و کُردستان را نمی‌خواهند، بلکه اینان می‌خواهند امنیّت و آسایش را از مردم منطقه سلب کنند. در گذشته‌ی نه‌چندان دور شیخ عبیدالله ، اسماعیل سیمیتقو، گروهک دمکرات قاسملو، گروهک چپ‌گرای کومله و…. هر چقدر جنایت کردند‌ نتوانستند کاری از پیش ببرند؛ امید است رهروان آنها نیز کار از پیش نبرد. اما آشکار است این‌بار دشمنان بشریت با ترفند‌های جدیدی به میدان آمده‌اند و می‌طلبد که صلح طلبان از هم اکنون که بسیارهم دیر شده است به حرکت در آیند و نقشه‌های خشونت طلبان را  خنثی کنند. نباید دست خشونت‌طلبان را باز گذاشت؛ نباید میدان را برای خشونت‌طلبان خالی بماند. این خشونت طلبان فقط نسبت به آذربایجان ادعای ارضی ندارند، بلکه آنها اگر فرصت پیدا کنند خشونت را به‌سراسر ایران سرایت خواهند داد.

در اینجا به‌عنوان یک آذربایجانی صلح طلب به همه انسانهای صلح جو  و خیرخواه مراجعت کرده و آز آنها دعوت می‌کنم به خاطر صلح به خاطر حفظ موجودیت آذربایجان متحد شوند.

آنهایی که مدعی اصلاح طلبی هستند، خصوصاً کُرد‌های مدعی اصلاح طلبی نظرشان در باره‌ی ادعاهای خشونت‌طلبانی نظیرآقای عثمان احمدی، احمد طه، محمدقسیم عثمانی، ادب، جلال جلالی‌زاده، سعید خضری و….چیست؟ آیا ادعاهای ارضی و زیاده خواهی این آقایان را تأیید می‌کنند و یا آنها را افراط‌گرایانی خشونت طلب می‌شناسند؟

آیا همه‌ی چپ گرایان این خشونت طلبان را تأیید می‌کنند و یا هستند چپ‌گرایانی که به راستی صلح‌طلب و ضد خشونت هستند. چپ‌گراهای ترک آذربایجان نظرشان درباره دفاع از وطن چیست؟ آیا کماکان تحت تأثیر استالینیزم  ضد ترک و ضد خود هستند و خود را با خشونت‌طلبان فوق‌الذکر هم سو می‌دانند و یا حساب خود را از خشونت‌طلبان جدا کرده و آماده‌ی مقابله با آنها هستند. شخصی بنام جلال جلالی‌زاده که گویا نماینده سابق سنندج در مجلس شورای اسلامی بوده است خواهان تغییر نام آذربایجان غربی به کردستان شمالی شده است، چپ گرایان کمونیست، سوسیالیست و یا دمکرات در باره‌ی رفتار جسارت آمیز و خشونت طلبانه‌ی این شخص چه نظری دارند؟

روحانیت اهل تسنن، روحانیت اهل تشیع و نیز ائمه‌ی جمعه و جماعت  در باره خشونت‌طلبان چگونه می‌اندیشند آیا آنها حق دارند بر علیه موجودیت آذربایجان و مردم صلح ‌جوی آن به هر اقدامی دست بزنند. وقتی اَعمال، گفتار و رفتار این خشونت طلبان  با گفتار و رفتار سازمان‌های تروریستی و نیز جریانات ستیزه‌جو و خشونت‌طلب نظیر گروهک کومله کردستان، گروهک رزگاری، گروهک دمکرات قاسملوی کردستان، گروهک پژاک، گروهک پِکا‌کا و…مشترک و هم سو می‌شود آذربایجانی‌ها در مقابل آنها چه ‌باید بکنند؟

آذربایجانی‌های مدعی  روشنفکری کجایند؟ اینها باید بدانند که وطنمان آذربایجان در خطر است برای خیلی‌ها این سئوال مطرح است که آذربایجانی‌های مدعی  روشنفکری در برخورد با این خشونت طلبان چگونه می اندشند؟ آیا مارشیمون‌ها،‌ شیخ عبیدالله شمزینی‌ها و اسماعیل سیمیتقو‌های امروزی حق دارند با سوء استفاده ازنام مردم کُرد اقدام به ترویج خشونت‌کلامی کنند؟ همه باید به کتاب  اورمیه در محاربه‌ی عالم سوز، تاریخ هیجده ساله‌ی آذربایجان رجوع کنیم تاببینیم این جنایت کاران چگونه مردم بی‌دفاع آذربایجان را قتل عام می‌کردند و در خدمت چه‌کسانی بودند؟ آنها  در مدتی که تنش وخشونت را بر مردم آذربایجان غربی تحمیل کردند  بیش از دویست‌هزار نفر از مردم غیر مسلح، بی‌دفاع و مظلوم غرب آذربایجان را به جرم ترک بودن قتل عام کردند.

اکنون سئوال اساسی این‌است: امروز در مقابل خشونت طلبانی که با تمام توان به میدان آماده و با استفاده از تریبون‌های مختلف جنگ روانی به راه انداخته‌ و موجودیت ارضی آذربایجان و موجودیت ملت ترک آذربایجان را هدف گرفته‌اند چه باید بکنیم؟ و….

در پایان ضروری می‌دانم به چند نکته تأکید کنم:

- اگر چه ترکان آذربایجان ابتدا به‌ساکن فاقد روحیه‌ی تهاجم هستند، ولی این را باقاطعیت می‌توان گفت که دارای روحیه‌ی دفاعی بسیار بالایی هستند و در این رابطه از آمادگی بالایی برخوردار هستند.

- به عنوان یک ترک آذربایجانی و باتوجه به حوادث گذشته احساس خطر می‌کنم. پیشنهاد می‌دهم طرفداران همزیستی مسالمت آمیز متحد شوند. خصوصاً برای مقابله باخشونت‌طلبانی که از نام مردم کُرد سوءاستفاده می‌کنند، می‌توانند متحد شوند.و این می‌تواند نقطه شروع خوبی برای اتحاد باشد. اتحاد مخالفان خشونت.

-به‌عنوان یک آذربایجانی از همه‌ی افراد صلح طلب خصوصاً از آذربایجانی‌هایی که توانایی نوشتن دارند تقاضا می‌کنم در باره حدود و ثغور تاریخی آذربایجان،‌ دخالت کشورهای غارتگر در تجزیه‌ی آذربایجان، چگونگی دفاع از موجودیت آذربایجان، جنایاتی که در دویست سال گذشته بر علیه مردم آذربایجان  اعمال شده است، چگونگی طرح مسئله‌ی نسل کشی فیزیکی آذربایجانی‌ها ( که در دویست سال گذشته به دفعات اتفاق افتاده است) ، در مراجع بین‌المللی، چگونگی طرح نسل کشی فرهنگی اعمال شده بر ضد ترکان در ایران علی‌الخصوص درآذربایجان و… بنویسند. ما به آگاهی و اطلاع از حوادث گذشته و آگاهی از مسائل جاری در حال حاضر نیاز مبرم داریم! از همه‌ی کسانی اسناد وقایع وحوادث ضد آذرابایجانی رادر اختیار دارند تقاضا دارم اسناد خود را از طریق مراجع و مراکز معتبر منشر کنند.

-با توجه به ادعا‌های مطرح شده توسط چند نماینده‌ی مشکوک‌الحال فعلی و سابق و اسبق که با سوء استفاده‌های تبلیغاتی خود در قصد ایجاد سابقه‌ی‌کاذب دارند، لازم است با قاطعیت تمام اعلام شود که تمام مهاجرین غیر ترکی که در پنجاه سال گذشته به شهرها و روستای مختلف آذربایجان مهاجرت کرده و سبب شده‌اند در بعضی مناطق ترکیب جمعیت به ضرر ترکان آذربایجان تغییرکند، از نظرما به عنوان میهمان تلقی می‌شوند و احتمالاً خرید خانه و یا قطعه زمینی برای آنها حقوق ملی ایجاد نمی‌کند، فقط میهمان هستند و در حد مهاجرین میهمان حقوقشان محفوظ و محترم است و پیشنهاد می‌کنم این میهمانان هشیار باشند و فریب خشونت طلبان مدعی و مشکوک‌الحال را نخورند.

- به عنوان یک آذربایجانی، خواهان تشکیل ایالت آذربایجان یا به عبارتی خواهان احیای مملکت محروسه‌ی دوره قاجاریه هستم.

- به‌عنوان یک آذربایجانی،سعی می‌کنم مخالف خشونت و مدافع صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز باشم و از نظر من حقوق تمامی اقلیت‌هایی که در آذربایجان به‌طور بومی زندگی‌ می‌کنند محفوظ است و حسابشان از حساب خشونت‌طلبان و زیاده‌خواهان جداست.همچنین فوقاً اشاره شد حقوق مهاجرین میهمانان نیز محترم می‌با‌شد.

-با تمام ستم‌ها و محدودیت‌هایی که در یکصد سال گذشته بر علیه ترکان و بر علیه زبان و فرهنگ آنها اعمال شده است، هنوز هم در ایران دارای اکثریت جمعیّتی هستنند و لازم است زبان مادری ترکان در همه‌ی مناطقی که ساکن هستند، در مدارس تدریس شود. عدم تدریس زبان ترکی در مدارس محل سکونت ترکان سبب شدت یافتن نسل کشی فرهنگی بر علیه ترکان می‌شود.

- به عنوان یک آذربایجانی مخالف خشونت و مدافع صلح آنچه را که فکر می‌کنم برای ملت ترک آذربایجان و سایر ترکان ساکن در دیگر نقاط ایران لازم است؛ برای همه‌ی اقوام غیر ترک نیز لازم می‌دانم.

- به عنوان یک آذربایجانی مخالف خشونت و مدافع صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز، دفاع از موجودیت وطن را نقطه‌ی مشترک وحدت همه‌ی فعالان ترک آذربایجانی می‌دانم. به خاطر مقابله با خشونت، به خاطر دفاع از صلح،  به خاطر دفاع از وطن، زبان و فرهنگ می‌توانیم متحد شویم!

————————————————————————————————————

پانوشت:

- ماننا و ارماننا(ارمن) نام یک قوم ترک آذربایجانی در پیش از اسلام می‌باشد. که در آذربایجان حکومت تشکیل داده بود. به خاطر اینکه دین این قوم در مقطعی از تاریخ با دین اکثریت اهالی آذربایجان متفاوت بود و به‌ عنوان یک اقلیت خاص شناخته شده بود. قومی که امروزه ارمنی نامیده می‌شود، قوم هایک می‌باشد و به خاطر مهاجرتشان  به منطقه‌ محل سکونت ماننا و یا ارماننا(ارمن)‌ها و به دلایل مختلف از جمله گمنامی قوم هایک در طول تاریخ از طرف اعراب مسلمان و تحت تأثیر سابقه‌ی تاریخی ارماننا(ارمن)‌ها بخشی از آذربایجان ارمنیه و بعدها اهالی آن که دین متفاوتی از دین عموم اهالی آذربایجان داشتند ارمنی نامیده شدند و هرگز با نام هایک شناخته نشدند. 

  - به خاطر جنایتی که شیخ عبیدالله مرتکب شد از سوی مردم به او نام عبیدالله بن زیاد داده شد.

 - نام قشقایی ویا قاشقای نامی مرکب است و برگرفته از نام دو قوم ترک زبان می باشد. من پیش از این و برای اولین بار آنرا در سمینار بین‌المللی آذربایجان شناسی که چند سالپیش در بندر شرفخانه برگزار شد؛ و در مقاله‌ای تشریح کردم. وبه‌طور خلاصه عبارت است از ترکیب نام قوم قاش(قش= خّش= کَش= کَس= قس=خس=خز=خاز = قاز=قاس=کاس=خاس=خاز=کاز=قاش= کاش و…)+ نام قوم قای.

 قوم قاش، کاش و یا کاس قومی تاریخی و ترک زبان می‌باشد که از چند هزار سال پیش بدین سوی در گستره‌ی آسیای میانه و آسیای غربی حضور داشته‌اند و چند بار حکومت تشکیل داده‌اند. نام دریای خزر و نیز شهر کاشان و شهر تاریخی قاسان در آسیای میانه برگرفته از نام این قوم است.

قوم قای و یا قایی از شرق دریای خزر و در ترکیب و همراه سلجوقیان به گستره‌ی ایران داخل شد. بعدها بخشی از قوم قای در آسیای‌صغیر موفق به تشکیل امپراتوری عثمانی شد. بخش دیگری از قوم قایی به‌طرف مرکز ایران رفته و در آنجا باقوم بومی کاس، کاش و یا قاش اتحادیه‌ای تشکیل دادند که به‌نام قاشقای و یا قاشقایی معروف شدند.

 - آقای سید محمد‌علی رحیمی بعد از انقلاب اسلامی در پاکستان با سمت رای‌زن فرهنگی فعالیت می‌کرد که به دست عناصر خشونت‌طلب پاکستان کشته شدند.

 - در آن زمان حزب پان ایرانیست به‌طور  جدی و  مستمر در   بین پرسنل اداره‌ی راه آهن کشور فعالیت می‌کرد. به طور کلی اداره‌ی راه آهن یکی از حوزه‌هایی مهم فعالیت این حزب بود.

 - حزب پان ایرانیست دارای نظرات و تفکرات خاص بود ازجمله معتقد به برتری نژاد آریا و زبان پارسی بود و فقط اقوامی را که زبانشان با زبان فارسی دارای ریشه‌ی مشترک بودند ایرانی به حساب آورده و در این میان کردها را ایرانیان اصیل می‌دانستند. البته تقسیم کردن ایرانیان به” اصیل و غیر اصیل”  یکی از بارزه‌های روحیه‌ی نژاد پرستانه پان ایرانیست‌ها بود . پان ایرانیست‌ها با افکار مالیخولیایی خود در پی احیای اقتدار امپراتوری‌های هخامنشی و ساسانی بود، دشمنی  با اعراب‌ و ترکان را تبلیغ می‌کردند و در عین حال با تفکرات چپ و کمونیستی نیز مخالف بودند.( درحدود سالهای ۱۳۵۱- ۱۳۵۰ آقا فرخ نگهدار که بعد از انقلاب معلوم شد از رهبران چریک‌‌های فدایی خلق می‌باشد، در دبیرستان معلم ما بود و با بسیاری از پان ایرانیست‌ها ارتباط داشت و آنها را به اسم می‌شناخت و نسبت به آنها از خود محبت نشان می‌داد. چندین بار از طریق آقای سید محمد‌علی رحیمی برای آنها پیغام فرستاد و جواب گرفت. یکبار برای یکی از پان ایرانیست‌ها قطعه شعر سروده‌ی خود را فرستاد که با این مطلع شروع می‌شد” در پشت تریبون دلم عشق چنین گفت”. اما معلم دیگرمان آقای سعید سلطان‌پور بود، که  بعد از انقلاب معلوم شد ایشان هم از رهبران چریک‌‌های فدایی خلق می‌باشد،  به شدت با پان ایرانیست‌ها مخالف بود و حزب پان ایرانیست را حزبی فاشیستی می‌دانست) پان ایرانیست‌ها مدافع جدی تاریخ نگاری به سبک رژیم پهلوی در ‌باره ملل و اقوام ساکن ایران بودند. رژیم اسرائیل را به رسمیت می‌شناختند و می‌گفتند یهودیان ساکن در ایران باید به اسرائیل مهاجرت کنند.

 - آقای محسن پزشکپور در قبل از انقلاب با تشکیل حزب رستاخیز ِمحمدرضا شاه، دستور انحلال حزب پان ایرانیست را  صادر و به‌عضویت حز ب رستاخیز درآمد. بعد از انقلاب در رهبری کودتای نوژه مشارکت داشت و پس از شکست کودتا به خارج و احتمالا اسرائیل فرار کرد و  پس‌از مدتی با نوشتن توبه‌نامه و اظهار پشیمانی،  مجدداً به ایران بازگشت و با حضور در موسسه‌ی کیهان در مصاحبه‌هایی  با کیهان هوایی شرکت جست.

 - همانطور فوقاً اشاره آقای محمد رضا آملی تهرانی به ‌عنوان تئوریسین حزب پان ایرانیست شهرت داشت. بعد از تشکیل حزب رستاخیز و با انحلال حزب پان ایرانیست به عضویت حزب رستاخیز در آمده و  به‌عنوان قائم مقام دبیرکل حزب رستاخیز تعیین شد. پس از سرنگونی رژیم پهلوی و در اوایل پیروز انقلاب به جرم خیانت به کشور اعدام شد.

 -  آقای محمد مهرداد  در زمان مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت و  فعالیت‌های  دکتر محمد مصدق به شدت از ایشان حمایت می‌کرد. در بهمن ماه سال ۱۳۳۰  توسط عوامل  و ایادی رژیم پهلوی که طرفدار انگلیس نیز بودند، در جوانی ترور و بیش از پنجاه وسه سال به سبب قطع نخاع به‌حالت فلج زندگی کرد.

 - جریام پان ایرانسیت‌ها که به ادعای خودشان پس از شهریور ۱۳۲۰ که قوای متفقین ایرا ن را اشغال کردند تشکیل شد. (البته بیشتر برای مقابله باجریانات چپ خصوصاً حزب توده‌ طرفدار شوروی وروس‌ها و با حمایت انگلیسی‌‌ها و آمریکایی‌ها تشکیل شده بود.) این جریان به‌ تدریج به دسته‌های مختلف تقسیم شدند . از آن جمله است حزب ایران به رهبری داریوش فروهر، سازمان پان ایرانیست به رهبری محمد مهرداد که در عین حال مدیر مسئول  روزنامه پرچمدار  ارگان سازمان پان ایرانیست نیز  بود، حزب پان ایرانیست به رهبری محسن پزشکپور که  روزنامه‌ی خاک وخون  ارگان آن بود و حزب ایرانیان به رهبری فضل‌الله صدر که از حزب پان ایرانیست به رهبری محسن پزشکپور جداشده بود. جالب است همه‌ی این گروهک‌های پان ایرانیست از آرم مشترک ضد مساوات استفاده می‌کردند که بیان کننده‌ی اعتقاد آنها به برتری نژادی و خونی آریاییها بود.

 - باشگاه حزب پان ایرانیست در آن زمان در تهران  بالاتر از میدان حسن‌آباد و در حوالی ایستگاه عزیز خانِ خیابان حافظ، نزدیک محله‌ی زرتشتی‌ها قرارداشت.

 - جالب است دقت شود بعداز انقلاب همه‌ی جریان‌های چپ‌گرا از جمله توده‌ایهای طرفدار و وابسته به روسیه‌ی شوروی( خط یک) فدائیان خلق و طرفداران مشی مسلحانه بعضاً طرفدار چین و اغلب طرفدار روسیه‌ی شوروی(خط دو)، سازمان پیکار، سازمان رزمندگان…، طرفداران مائو تسه تونگ رهبر چین کمونیست و مخالفان روسیه‌ی شوروی، حزب توفان طرفدارآلبانی‌ انور خوجه و چین کمونیست، مخالف روسیه‌ی شوروی و مشهور به حزب دوطبقه(کارگران و دهقانان) و…. توده‌ایها همه‌ی اینها را مائوئیست می‌دانستند (خط سه)، تروتسکیست‌ها مخالف استالین( خط چهار)، طرفداران و تبلیغ و ترویج کنندگان تکثیر طبقه‌ی کارگر که به نوعی مائوئیست محسوب می‌شدند (خط پنجی‌ها) و…. همه و همه هر کدام به‌نوعی از جریانات منسوب به کُردها وکُردستان حمایت می‌کردند و به‌تبع آن کُرد دوستی را ترویج می‌دادند؛ در عین حال با تبلبغات پیدا و پنهان و موذیانه‌،‌ بعضاً در قالب مخالفت با آیت‌الله شریعتمداری، مخالفت با سید جعفر پیشه‌وری، مخالفت با ستارخان و باقر خان و  مخالفت باترکان غزنوی، سلجوقی، قاجاریه ، مخالفت با ترکیه و پان ترکیسم و… برعلیه ترکان و آذربایجان تبلغ می‌کردند و جنایت‌های گروهک دمکرات قاسملو و یا گروهک کومله کردستان را اقدامی انقلابی معرفی می‌نمودند.

 - اکثریت این کردها از افراد ملا مصطفی بارزانی بودند.

  - نقل مطلب به اختصار از سایت اؤیرنجی سسی.