۱۳۹۲ دی ۱۸, چهارشنبه

نامه ای به آقای م .ب : ادب بیش از حد خود بی ادبی است - در حاشیه درخواست نماینده مهاباد برای تجزیه آزربایجان است

دوست دانشمند و انسان دوستی در فیس بوک دارم که برای اجتناب از حساسیت های بی مورد فقط اول نام و فامیل ایشان قید می شود. 
م . ب عزیز و گرامی
کودکی من در روستای بالوو همراه با خاطرات و درس هایی برای زندگیم بود. آن سال ها ما در آنجا باغی داشتیم که اهالی روستا و همسایگان به آنجا "پناه باغی" می گفتند.

پدر مرحوم من فرد خیر خواهی بود که در حد وسع خود کمک های زیادی به اهالی ، دوستان و آشنایان می کرد. خانه باغ کوچک ما در آنجا واقعاً پناهی برای اهالی بود و هرکس مشکلی یا مسئله ای با اداره یا ارگانی داشت یا پدر و مادر پیری مشکل با سربازی تنها پسرشان داشتند یا اهالی می خواستند پلی بر مسیلی یا رودخانه ای بزنند یا مشاوره ای برای فلان کار حقوقی می خواستند به پدرم مراجعه می کردند و ایشان بدون هیچ چشم داشتی به همه کمک می کرد . این طور شد که در مراسم عزای ایشان صد ها نفر از اهالی برای شرکت در مراسم در مسجد آن قدر می نشستند که من و دیگر برادرانم مجبور بودیم متناوباً از ایشان خواهش کنیم که جا برای سایرین باز کنند که غالباً می گفتند ما هم به اندازه شما صاحب عزاییم .
خدمت شما عارض شوم وقتی روستائیان به خانه ما می آمدند و یا ما به دعوت ایشان به منزلشان می رفتیم اهالی آنقدر احترام می کردند و آنقدر شرط ادب را به جا می آوردند که واقعاً باعث آزار می شد ، مثلاً اگر من که یک کودک بیش نبودم ده بار هم بیرون می رفتم و می آمدم حتی پیر مرد ها به احترام از جا بلند می شدند و ابوی مرحوم همیشه می گفت : "فرزندم ببین ادب بیش از حد خود بی ادبی است ."
علی ایحال خدمت دوست عزیر عارض شوم که متاسفانه حکایت ملت ترک آزربایجان سال ها است که همین حکایت است . از بس انسان دوست و غریب نواز و مهمان پرست بوده ایم که هر که از راه رسیده برده و کشته و سوزانده او هر چه خواسته کرده اما باز هم ما از ادب و کرنش و احترام چیزی کم نمی کنیم . در فیس بوک شرح غرایی از مضمومیت عمل دوستانی که صفحه ای با مضمونی غلط اما با نیت دفاع از وطن در مقابل مهاجمین و مهاجرین درست کرده بودند نوشته بودید و اینکه همه دوستانی که این صفحه را لایک کرده بودند از دوستی خارج کرده و یا بلوکه نموده اید.در بخش کامنت ها آقایان کرد( البته برخی ) ادعا های بی پایه و اساس کردی بودن آزربایجان را به کرات تکرار کرده اند اما شما یک دهم واکنش ماضی خود را در مقابل خودی برای این بیگانگان مدعی نشان نداده اید.
همانگونه که آنجا هم نوشتم اورمیه عزیز ما قریب صد سال پیش بعد از قتل عام وحشتناک جیلوها و ارمنی ها مجدداً توسط سیمقو و اکراد یاغی اشغال شد و شدید تر و بدتر و وحشی تر مورد تعرض و قتل عام و بی ناموسی قرار گرفت که جریان حمام زنانه و باغ قیصر خانم از وحشتناک ترین و تاریک ترین صفحات تاریخ میهنمان است ، که در اثر همین انسان دوستی و صلح طلبی در زمان جنگ عارض وطنمان شد زیرا اکابر قوم از خرید سلاح سرباز عثمانی که سلاحش را برای برگشت به وطن می فروخت امتناع کردند چون می گفتند ما را چه به سلاح و تفنگ وصد البته اکرادی که تفنگ ها را خریدند و بلافاصله پس از خروج عثمانی آن کردند که نباید می کردند.
نیازی نمی بینم واقعه همین سی و چند سال قبل سولدوز را شرح دهم که چه جنایت هایی همین اکراد انجام دادند چراکه مطمئنم شما خود آن روزها را دیده و به یاد دارید. 
دوست عزیز م . ب
فکر می کنم بلکه یقین دارم تا آخرین نفر فعالان ملی آزربایجان زنده هستند دیگر هیچگاه اجازه نخواهیم داد این فجایع تکرار شوند . همانجا در کامنت ها هم نوشتم که تکلیف من با خودم و وطنم معلوم است من سرباز وطن هستم ، شما هم نوشتید که اصولاً سربازی و سروصدای تیر و تفنگ را دوست ندارید (درست مثل پدرانمان در صد سال قبل ). شما مختارید هر طور می خواهید فکر و عمل کنید لااقل خواهشاً قلم به روی خودی نکشید که سروصدای قلم خودی بر علیه خودی بسیار کر کننده است و گزک به دست دشمن می دهد. 
نوشته بودید که شما در آمریکا جایتان امن است . سال ها بازداشت ها و زیر نظر بودن ، دهها بار اخراج از کار ، تهدید به قتل و ... در نهایت پس از سال ها آوارگی پای ما را به اینجا باز کرد.
دوست عزیزم به قول شاعر ما بدینجا نه پی حشمت و جاه آمده ایم ، از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم . ... اما مطمئن باشید جان و روح من در آنجا و در وطنم است و اگر بخواهد فاجعه ای دیگر تکرار شود قلم را زمین گذاشته و بر خواهیم گشت،به قول شاعر آزربایجان آقالار بیر الینده آشین اولسا بیر الینده داشین اولسون . و سخن آخرخواهشاً یادمان نرود "ادب بیش ار حد بی ادبی است . "
ارادتمند تایماز اورمولو