افشارها (آفشار، آوشار، آووشار، اووشار) یکى از اصلى ترین طوائف ٢٤ گانه و اولیه ترکهاى اوغوز، از شاخه بوز اوخ (تیر خاکسترى) و یکى از مهمترین طوائف قزلباش در دوران حکومت صفوى بوده اند. بنا به روایتهاى ترکى ایشان فرزند افشار نوه اوغوزخان و پسر اولدوز خان مى باشند. کلمه افشار به معانى جمع کننده، هماهنگ، چابک، مباشر، کاردان، مطیع، کمک کننده، و یا کسى که شکار را دوست دارد و در آن ماهر است و .... مى باشد. نام "افشار" همراه با سه نام دیگر "ترک"، "تورکمان" (غیر از "ترکمن" است) و "قزلباش" یکی از چهار نام عمده تاریخى است که براى نامیدن خلق ترک بویژه در قرون وسطى بکار رفته اند. (امروز ترکان آزربایجانى افغانستان عمدتا "افشار" و ترکان آزربایجانى عراق "تورکمان" نامیده مى شوند).
افشارها یکى از مهمترین و پرجمعیت ترین طوائف ترکى در تاریخ بوده و از
آسیاى میانه، تا خاورمیانه و خلیج عربی، قفقاز و آسیاى صغیر پخش شده اند. آنها همراه با دیگر طوائف اوغوزى حدود یک هزار سال پیش از آسیاى میانه وارد خاورمیانه شده و بین سده های ١١ تا ١٦ در نواحى افغانستان، خراسان، جنوب ایران و الاحواز، آزربایجان و آناتولى (آسیاى صغیر)، سوریه و عراق ساکن شده اند. اولین مهاجرت گسترده ترکان افشار از ترکستان به خاورمیانه و آسیاى صغیر در قرن ١١ میلادى همراه با سلاجقه و با سرکردگى آغ سونقور به خاک سوریه امروزى و موج دوم مهاجرت به سرکردگى قوش دوغان و آسلان به خاک عربستان ایران (خوزستان) انجام گرفته است. از قرن دوازدهم و بعد از حاکم شدن افشارها در عربستان ایران (آل شوملا) در قرون پانزده نیز بخشهاى دیگرى از افشارها وارد ایران شده اند. اینها افشارهایى بوده اند که به همراه فتوحات دولت آزربایجانى آغ قویونلو به سرکردگى منصور بگ از آسیاى صغیر وارد ایران شده اند. در دوره آغ قویونلو و قاراقویونلو افشارهاى بسیار دیگرى دسته دسته از آسیاى صغیر به آزربایجان و ایران آمده اند. افشارها در تاسیس دولتهاى آزربایجانى آغ قویونلو و صفوى نقش داشته اند. در میان سران ارتش دولتهاى آزربایجانى قاراقویونلو و صفوى از تیره افشاری قارامان اوغوللارى افراد بسیارى بوده است. افشارها پس از یک رشته شورش بر علیه سیاستهای ضدقزلباشی و ضدترکی جناح فارسی-امامی در دولت صفوی، تبعید و در سطح ایران پراکنده شده اند.
از دوره سلجوقیان نام و آوازه ترکهاى افشار در بیباکى و جنگاورى در تمام شرق گسترده شد. نقشى که افشارها پس از قرن ١١ میلادى در تاریخ سیاسى ترکى ایفا نموده اند، از تمام دیگر گروههاى ترکى ماندگارتر و پیوسته تر بوده است و از این جهت هیچ گروه دیگر ترکى با افشارها قابل مقایسه نیست. افشارها در ایران نیز از ارکان دولتهاى ترکى بوده اند. افشارها از موسسین اولین دولتهاى ترک آزربایجانى در داخل مرزهاى کنونى ایران (دولت محلى شوملاى افشار، تاسیس شده توسط آى دوغدو ویا قوش دوغان آسلان اوغلو یعقوب در سال ١١٥٤ در عربستان-خوزستان ایران) (٤) و در خارج آن (اتابکان موصل-زنگى ها (٥) و دولت قارامان اوغولارى در آسیای صغیر (٦)) بشمار مى روند. در دوران نادر شاه افشار، این طائفه آزربایجانى بر کل ایران مسلط شده است اما پس از قتل وى قدرت سیاسى ترکهاى آزربایجانى افشار در ایران تجزیه و افول پیدا کرده است. با تاسیس حکومت ترکى آزربایجانى قاجار افشارها هرچند از صحنه مقدم به کنار مى روند، با اینهمه در ارتش، در مسائل داخلى و در مسائل خارجى نقش مهمى بازى مى کنند. (٧)
افشارها در تشکل ملل و گروههاى ترکى ساکن در کشورهاى امروزى ترکمنستان، ایران، آزربایجان، ترکیه، سوریه و قبرس اشتراک داشته اند. هم اکنون بخش عمده افشارها بافت طائفه اى خود را کاملا از دست داده و جزء غیرقابل تشخیص گروههاى ترکى در کشورهای مذکور شده اند. نقش افشارها بویژه در تشکل خلق ترک ساکن در ایران، آزربایجان، سوریه و افغانستان تعیین کننده بوده است. امروزه افشارها یکى از زیرگروههاى تبارى-طائفه اى خلق ترک در ایران را تشکیل مى دهند. همچنین بخشى از افشارها به مرور زمان متکلم به زبان فارسى شده و در تشکل تبارى گروههاى فارس زبان امروزى ایران و افغانستان نقش مهمى بازى نموده اند.
در ایران کمتر منطقه اى را مى توان یافت که در طول تاریخ افشارها در آنجا ساکن نشده باشند. در آزربایجان منطقه سکونت افشارها به طور انبوه از ناحیه ورامین-تهران-ساوجبلاغ (ساووج بولاق) شروع شده و در دو خط ساوه (ساوا)، زرند، قم (قوم)، همدان، اسدآباد تا نزدیکی شهر کرمانشاه و نیز خط قزوین، سلطانیه، زنجان (زنگان)، بیجار، یاسوکند، سایین قالا (صایین قلعه)، تکاب، تا غرب ارومیه (اورمو) و سلماس (سالماس) ادامه پیدا مى کند. عمده ترکان ساکن در استانهاى آزربایجانى همدان، آزربایجان غربى، زنجان، قزوین و تهران، همچنین بخشهای آزربایجانی استان کردستان را ترکان افشار تبار تشکیل مى دهند. علاوه بر آن، اساسا سه دیاسپوراى ترکان آزربایجانى (در شمال خراسان- افشار یورد، در سوریه- بوجاق افشارلارى و در افغانستان- افشارهاى کابل و هرات) همه افشار تبارند. حتى بخش عمده اى از دیاسپوراى چهارم ترکان آزربایجانى یعنى قاشقای یورد در جنوب ایران نیز ریشه افشاری دارد. در ترکیب اتحادیه ایلات ترکى-آزربایجانى قشقایى، طوائف قیرخلى (قرخلو)، جالاییرلى (جلایرلو)، کوسا احمدلى (کوسه احمدلو)، ارشلو، آرپلو (آرپالى، به اشتباه عربلو گفته مى شود)، ایمیرلو (به اشتباه امیرلو گفته مى شود)، اینانلو (اینانلى، ایناللو. به اشتباه ایمانلو گفته می شود)، قوتلو، گوندوزلو، تکه لو، و غیره افشار مى باشند. افشارهاى خارج آزربایجان، افشاریورد خراسان و قاشقای یورد در جنوب ایران را افشارهاى نواحى الاحواز (خوزستان)، کهکیلویه، کازرون، کاشان، کرمان .... (طوائف افشار، بچاقچى، گوندوزلوهاى عربستان ایران و .... ) تشکیل مى دهند.
نادرشاه افشار: آخرین جهانگیر تاریخ ترک
نادرشاه افشار (٢٠جون ١٧٤٧، ٢٢ اکتبر ١٦٨٨)، بنیانگذار دولت ترکی-آزربایجانی افشار، در ده دستگرد از ناحیه دره گز (٨) مملکت افشار یورد، منطقه ملی ترک نشین در شمال خراسان در خانواده ای ترک آزربایجانی بدنیا آمد. نام وی ندیرقولو (به فارسی ندرقلی، بعدها تهماسب قولو)، نام پدر وی ایمام قولو، نام عمویش بکتاش و نام پدر بزرگش نظرقولو است. وی از تیره "ارشلو"ی طائفه "قیرخلو" منسوب به "ایل افشار"، از ایلات ٢٤ گانه نخستین ترکان اوغوز، ایلی از علویان ترک (غلات شیعه) اصلا پراکنده در آزربایجان-ترکیه-سوریه امروزی است که پیشتر توسط شاه اسماعیل صفوی امپراتور آزربایجانی، از منطقه اورمیه آزربایجان به استان خراسان امروزی منتقل و در آنجا اسکان داده شده بودند.
نادر در سنین نوجوانی با مادر خود اسیر ازبکان گردید و در اسارت وی را از دست داد. در دوران اسارت با مذهب و فرهنگ ترکان سنی ازبک از نزدیک آشنا گشت. پس از چند سال اسارت موفق به فرار شد و در خراسان به خدمت حکمران ترک ابیورد، باباعلی بیگ کوسه لو افشار در آمد. بعدها دختر وی را به همسری گرفت. در سال ١٧٢٢ امپراتورى ترکی آزربایجانی صفوى که از درون ضعیف شده بود، قربانى تهاجم افغانهاى سنى شد که اصفهان را اشغال و ویران نموده و به مدت هفت سال موضع خود را در آن شهر حفظ کردند. نادر شاه به عنوان عامل سلسله صفوى و با حمایت جنگجویان طوائف ترک علوی قزلباش آزربایجان و آناتولی به اشغال و تهاجمات افغانها بر قلمرو دولت ترکی آزربایجانی صفوی پایان داده و در سال ١٧٣٥ با ساقط نمودن دولت مذکور، تاج شاهى بر سر نهاد و سلسله ترکی افشار را تاسیس نمود. او در همه ی بیش از هشتاد جنگی که با روسها، پشتونها، لزگیها، کردها، ترکهای همتبار و همزبان عثمانی و اوزبک و دیگران داشته، پیروز بوده و در نتیجه دامنه تاخت و تاز مدام خویش، توانسته است گستره دولت ترکی آزربایجانی افشاری خود را در شرق از افغانستان (فتح کابل و پیشاور) و شمال غرب هندوستان (فتح لاهور و دهلی)، در شمال به داغستان قفقاز در روسیه امروز و قارس و آرپاچای در آزربایجان ترکیه، در غرب شهرهای ترکنشین موصل و کرکوک و اربیل در تورکمان ائلی عراق و همچنین شهر بغداد در عراق و در جنوب تا خلیج عربی گسترانده و بر این سرزمین وسیع حاکم گردد. این امپراتور ترک که آسیا را زیرورو کرد ٥٩ سال زندگی نموده است.
دولت افشاری نهمین امپراتوری ترک حاکم بر سرزمین ایران کنونی است که به عنوان وارث دولت ترکی-آزربایجانی صفوی بر تخت امپراتوریهای ترک بر ایران پدیدار شده است. (٩) نادرشاه، این آخرین جهانگیر تاریخ ترک، از بسیاری از جهات مشابهات فراوانی با جهانگیر دیگر تاریخ ترک، تیمور دارد. هر چند نادرشاه بر خلاف تیمور از خانواده ای سلطنتی نیامده بود، مانند تیمور که نخست به جای اولاد چنگیز حرکت نمود، در آغاز به نام دولت ترکی آزربایجانی صفوی و عامل آن عمل کرده است. (نادر بعدها نیز به احترام صفویه هرگز خود را سلطان ننامید). این دو امپراتور ترک در بیباکی، شقاوت، بیدادگری و خونریزی نیز به راحتی قابل مقایسه اند.
نادرشاه و مسئله نزدیکی مذاهب اسلامی
نادرشاه فرزند خانواده ای ساده منسوب به ایل جنگاور افشار از علویان (غلات شیعه) ترک آزربایجانی است. او در مسائل اعتقادی و دینی، دارای شخصیتی بسیار روشنبین، نگاهی رفرمیست و اندیشه ای اصلاح طلب است. نادر شاه به نیت حل کشمکشهای مذهبی عمده عصر خود مابین ترکهای غالی شیعه (قزلباشان علوی) و ترکهای سنی، کاهش فاصله ایجاد شده بین این دو توده ترک پس از دوره صفوی، ایجاد مدارای مذهبی میان مذاهب تشیع (هر دو شاخه شیعی و علوی)، و تاسیس روابط دوستانه با دولتهای همتبار و همزبان ترک عثمانی و ترکستان گام برداشته است. وی همچنین از دولتمردان و شخصیتهای نادر تاریخ عالم اسلامی است که جدیترین و صریحترین پیشنهادها و طرحها مانند "اصل تلفیق" را برای نزدیک نمودن مبانی مذاهب اهل سنت و شیعه امامی و همچنین علویان مطرح کرده است.
وحدت بین مذاهب که نادر شاه به آن قائل بود، بیش از آنکه سیاسی و یا اجتماعی بوده و شامل مذاهب تسنن باشد، شامل تغییراتی در دیدگاههای دو مذهب مطرح و رایج تشیع در عصر وی یعنی، شیعه امامی فارسی و غلات شیعه ترک (علویان قزلباش) و تعدیل عقایدشان بود. او بسیاری از عقاید و اقوال ترکان غالی شیعه قزلباش اولیه مانند سب و رفض، دشنام به خلفای سه گانه را فاسد و فتنه انگیزی میخواند و خواهان آن بود که اهل تشیع می بایست از توهین به خلفای نخستین خودداری کرده و نسبت به آنها احترام قائل شوند. از طرف دیگر نادرشاه اختلاف مذهب شیعه امامی فارسی با مذاهب اهل سنت را نیز فقط در امور فقهی و در سطح بعضی از فروعات و مانند ادای نماز و روزه و حج مجاز میدانست. او معتقد بود که مذاهب اسلامی همه می باید در اصول مشترک و صرفا از نظر فقهی متفاوت و مستقل باشند.
نادرشاه بنیانگذار مذهب ترکی جعفری
تاریخ عالم تشیع از نزدیک با تاریخ ترک و خلق ترک در ارتباط است. نخست آنکه خلق ترک پرشمارترین خلق بر مذاهب شیعی (علوی و جعفری) در جهان میباشد. علاوه بر این، تاریخ ظهور و تطور مذاهب تشیع امروزی نیز با نام چهار شاه ترک آزربایجانی یعنی شاه اسماعیل صفوی، نادرشاه افشار، شاه عباس صفوی و فتحعلی شاه قاجار که همه اصلا منسوب به طوائف غلات شیعی قزلباش ترک اند در هم تنیده است. شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار مذهب علوی قزلباشی (غلات شیعی ترک) و نادرشاه افشار بنیانگزار مذهب شیعه جعفری ترکی است. شاه عباس صفوی و فتحعلی شاه قاجار نیز دو حکمرانی اند که مذهب شیعه امامی فارسی در دوران آنها و با اقداماتشان سازمان و قوام امروزی را یافته است.
نادرشاه با تبدیل مذهب امامی به فرمی معتدل تر و نزدیکتر به فقه سنی آفریننده مذهب ترکی جعفری امروزه می باشد. عالم شیعه پس از ظهور نادرشاه افشار صاحب دو قرائت به نامهای امامی و جعفری شده است. نقطه حرکت نادر در آغاز، ایجاد مدارای مذهبی بین سه گروه علویان (غلات شیعی ترک)، شیعیان امامی فارس و سنیان، از طریق انجام تعدیلهایی در دو مذهب نخست بوده است. اما اقدامات وی نهایتا با اصلاح حتی فدا نمودن "شیعه امامی" فارسی، به تبدیل آن به فرمی جدید که "شیعه جعفری" نامیده میشود منجر شده است. به عبارت دیگر نادرشاه افشار در عمل، مذهب شیعه امامی را آنقدر معتدل و جرح و تعدیل نموده که از آن مذهبی جدید بنام جعفری که تفسیر ترکی شیعه دوازده امامی اورتودوکس به شمار میرود- در مقابل تفسیر فارسی-عربی شیعه دوازده امامی که شیعه امامی نامیده می شود- بوجود آورده است.
نادر شاه افشار، پادشاهی بنیانگذار مذهبی نو و عامل ایجاد انشعاب در جهان تشیع اورتودوکس است. اما هماگونه که ذکر شد، وی نخستین نمونه پادشاهان مذهب ساز در تاریخ ترک و آزربایجان نیست. (١١) دو قرن پیشتر از وی، امپراتور دیگر ترک آزربایجانی، شاه اسماعیل با تدوین مذهب قزلباشی عملا عالم تشیع اثنی عشری را به دو مذهب علوی ترکی (هترودوکس) و شیعه (اورتودوکس) کاملا متجزا منشعب کرده و مذهب ترکی قزلباشی امروز را ایجاد نموده بود. آنچه که نادرشاه افشار انجام داده عبارت از این است که دو قرن پس از شاه اسماعیل ختایی اینبار وی عالم شیعه (اورتودوکس) باقیمانده را به دو نگرش امامی (فارسی) و جعفری (ترکی) تقسیم نموده است. این مذهب جعفری غیر از مذهب شیعه امامی است که فارسها و برخی دیگر از اقوام ایرانی زبان منسوب به آن میباشد. (١٢) این همان مذهبی است که امروزه ترکهای شیعی ایران، خاورمیانه و قفقاز، در ترکیه، ایران، آزربایجان و عراق بر آنند و خود را منسوب به آن میدانند. امروز که بحث پروتستانیسم، رویزیون و یا رفرمیسم اسلامی مطرح است نباید فراموش نمود که بزرگترین رویزیون در کل تاریخ اسلام و مذهب شیعه را دو سلطان ترک آزربایجانی، شاه اسماعیل و نادرشاه انجام داده اند. خصوصیت ویژه رویزیون دو شاه ترک شاه اسماعیل و نادرشاه افشار در این است که تفسیر رسمی -دولتی ایشان از اسلام، اسلامی رفرمیست و با خصلتی کاملا ترکی است.
مذهب جعفری نادر، ابتدائا همان مذهب شیعه امامی بود که وی آنرا به سطح یک مذهب فقهی مستقل تنزل داده است. او مذهب جدید خود را که هم نزدیک به مذاهب تسنن و هم مورد احترام هر دو گروه شیعیان امامی فارس و سنیان بود "مذهب جعفری" (منسوب به امام جعفر صادق) نامیده است. مذهب جعفری طبق تعریف نادرشاه عبارت از "مذهب اهل سنت و جماعت است که پیروان آن امام جعفر صادق را سرمذهب خود قرار داده و در فروعات مقلد طریقه و اجتهاد آن حضرت می باشند."
قورولتایهای مردمی ترکی
نادرشاه خادمان دینی و روحانیون را دو بار گرد هم آورده است. بار نخست به سال ١٧٣٥ در مغان آزربایجان جنوبی (مرکز قزلباشان ترک در آزربایجان) و بار دوم ده سال دیگر در شکی آزربایجان شمالی (مرکز ترکان سنی آزربایجان). ندرقلی با سمت نایب سلطنت فرستادگانی به شهرهای مختلف فرستاد و از سران طوائف و طبقات خواست که نماینده ای به دشت مغان آزربایجان بفرستند. او در قورولتای دشت مغان آزربایجان پذیرش مذهب ترکی جعفری، قرائت وی از مذهب شیعه اثنی عشری را، نخستین شرط از شروط سه گانه قبول سلطنت از طرف خویش و همچنین مصالحه با دولت عثمانی قرار داد: "باید این ملت ]شیعه امامی فارسی[ را که مخالف مذاهب اسلاف کرام عظام نواب همایون ماست، تارک و به مذهب اهل سنت و جماعت سالک شوند. لیکن چون حضرت امام جعفر ابن محمد باقر (ع) از ذریه رسول اکرم و ممدوح امم و طریقه اهل ایران به مذهب آن آشناست، او را سر مذهب خود شناخته، در فروعات مقلد طریقه و اجتهاد آن حضرت باشند".
قورولتای مغان در تاریخ شرق پدیده ای نادر بشمار میرود. هرچند پیش از قورولتای نیز آشکار بود که نادر پادشاه خواهد شد، وی در احترام به توده مردم، بزرگان کشور را به دشت مغان دعوت نمود و با دست آنها تاج شاهی را به سر گذارد. این حرکت نوعی مراجعه به آرای عمومی بود که در حضور سران کشوری و لشگری و دینی انجام می گرفت. این رفتار از سوی بسیاری از محققین به شکل نمونه ای از تمایلات سکولار و مردمسالارانه وی تفسیر شده است. مشابه این حرکت بسیار نادر، دو قرن پیش توسط شاه اسماعیل صفوی در دو قورولتای ایلات ترک قزلباش در ارزینجان و سیواس (امروز هر دو در خاک ترکیه) نیز مشاهده شده است. این دو سلطان ترک، حرکات تاریخی خود برای تاسیس سلسله های ترکی صفوی و افشاری را پس از دو قورولتای مردمی آغاز نموده اند.
قتل نادرشاه توسط ترکان علوی قزلباش
نادرشاه افشار جمع اضداد است. او مادر خویش را با محبتی بیش از حد معمول دوست میداشت و در مرگ وی به تلخی گریسته بود. او آنچنان از حرمان مادر متالم شده بود که دستور داد به پاس وی و برای آنکه یادگاری از علاقه و عواطف خویش نسبت به مادرش برجای نهاده باشد، بر سر گور او مسجدی زیبا بسازند. اما هم او نظامی ای پردل، بیباک و در عین حال خونریز و بیرحم و نامتعادل بود. وی بویژه در اواخر عمر خود، شخصیت و اندیشه ای به شدت نامتعادل داشت، افزون طلبی و لشکرکشیهای مدام وی باعث ورشکستگی دولت، ویرانی آبادیها و فقر و سفالت شدید مردم شده بود و این همه بیشک زمینه ساز بخت شوم وی- که بسیاری از شورشهای داخلی و متجاوزان خارجی را با موفقیت و قساوت تمام سرکوب و دفع کرده بود- است.
الف- سیاستهای مستبدانه نادرشاه نه ققط روحانیت شیعی فارس بلکه تیولداران تورکمان آزربایجان و ایران را که از اشراف نظامی پیشین قزلباش بودند، خاصه افراد ایلات افشار و قاجار را به دشمنی با او برانگیخته بود.
ب- قزلباشهای علوی ترک به شدت از تدابیر و سیاستهای مذهبی نادر- همانگونه که در روحانیت شیعه امامی فارس موجب ناراحتی شده بودند- آزرده بودند. در نظر قزلباشان، بدعت خواندن مذهب ترکی قزلباشی (علوی) از سوی نادرشاه افشار که خود از طائفه ای منسوب بدین مذهب باطنی ترکی بود، خیانتی آشکار شمرده میشد. قزلباشان ترک صدها سال در مقابل بزرگترین و قدرتمندترین دولت عصر و ایدئولوژی اسلام اورتودوکس آن یعنی خلافت عثمانی سرخم نکرده و از مذهب ملی و رسومات ترکی خویش دست نکشیده بودند. اکنون نیز بعید بود که آنها در مقابل تدابیر وی برای قلع و قمع مذهب ترکی قزلباشی ساکت بمانند.
پ- سعی نادر در آفرینش، جایگزین کردن و رسمی نمودن مذهبی متشرعه (جعفری) به جای مذهب قزلباشی (علوی) نیز از زاویه ایشان تهدیدی بر علیه فرهنگ و آیین سنتی ملی ترکان قزلباش بود. در واقع ترکان قزلباش در این باور خود به بیراهه نرفته اند. زیرا از این زاویه نادرشاه افشار پس از شاه عباس اول دومین ضربه تاریخی کاری و مرگ آفرین اساسی را بر فرهنگ، مذهب و عنصر ترکی (قزلباشی) در ایران وارد نموده است.
ج- نفس مذاکره با عثمانیان و پذیرش خلافت آنها به نظر قزلباشان خطائی سهمگین شمرده میشد. قزلباشان عصبیت و حمیت ترکی مفرطی داشته اند و عثمانیان را ترک نمیدانسته اند. خود عثمانیان نیز بر این نهج بوده اند و در حالیکه قزلباشان را در مقام تحقیر ترک خطاب مینموده اند، خود را عوثمانلی مینامیده اند.
د- نادرشاه متوجه تمام رخدادها و نارضایتی روزافزون مقامات قزلباش پیرامون خود و نیز توده های ترک بود. او چندی بود که احساس می کرد توطئه ای بر علیه وی چیده شده است. بدین سبب به ٤٠٠٠ تن از سرداران افغانی خویش که فدائی وی بودند دستور داده بود که همه صاحب منصبان ترک قزلباش را بازداشت و در صورت مقاومت بکشند. اعتماد به نیروهای نظامی غیرترک و غیرقزلباش، بر سرداران ترک که بیش از پانصدسال ستون فقرات دولتها و امپراتوریهای ترک حاکم بر ایران و به ویژه به حاشیه رانده شدن قزلباشان که موسس دولتهای قاراقویونلو، صفوی و حتی خود دولت افشاری بشمار میرفتند، بر ایشان بسیار گران آمد.
نادر شاه یک ترک سنتا قزلباش و مسلمان فرهنگی هترودوکس بود. با اینهمه به سبب انجام مذاکراتی با عثمانیان جهت پذیرش مذهب جعفری به عنوان مذهبی حقه، از طرف نظامیان عالیرتبه هنوز معتقد و متعصب به مذهب ترکی قزلباشی، که شریعت و اسلام اورتودوکس (هر دو شاخه سنی و شیعی) را دشمن می شمردند، به جرم خیانت به ترکان، اهانت به قزلباشان و مذهب علوی قزلباشی به قتل رسید. سران ترک قزلباش "محمدقولو خان سام بگ اوغلو افشار اورومی" برادرزن نادر و فرمانده گارد شاهی و سردار نگهبانان شخصی اش، "محمدقولو خان قاجار ایروانی"، "محمد صالح خان قیرخلو افشار" مسئول امور دربار افشاری، "قوجا بگ افشار اورومی" و "موسا بگ افشار زنجانلو" در حرکتی سریع شبانه وی را در چادرش در خبوشان فتح آباد – قوچان در سال ١٧٤٧ به قتل رسانیدند. قاتلان وی به جز یک تن همه از سران ایل افشار، ایل نادرشاه بوده اند.
سناریوی تکراری: حذف دولتی ترک بدست ترکان
بدین تریتب مطابق سناریوی آشنا و تکراری تاریخ ترک، بار دیگر دولتی ترک، دولت قزلباش آزربایجانی افشاری بدست ترکان قزلباش و افشار از صحنه تاریخ حذف شد.
شاعر آزربایجانی صابر شیروانی در سال ١٩٠٧ سنت کشمکش داخلی بین ترکها، نابودی مستمر دول ترکی بدست خود ترکها، ماجرای قتل تاسف انگیز نادرشاه و ناکام ماندن اصلاحات مذهبی-دینی وی را در شعر مشهور خود بنام فخریه به طرزی موثر و هنرمندانه چنین ترسیم نموده است:
بیر واخت شه ایسماعیل ایله سولطان-ی سلیم´ه
مفتون اولاراق ائیله¬دیک ایسلامی دو نیمه
قویدوق یئنی بیر تازه آدی، دین-ی قدیمه
سالدی بو تشیییوع، بو تسننون بیزی بیمه....
قالدیقجا بو حالتله سزا-یی اسفیز بیز!
اؤز دینیمیزین باشینا انگل کله¬فیز بیز!
نادیر بو ایکی خسته¬لییی توتدو نظرده
ایسته¬ردی علاج ائیله¬یه بو قورخولو درده
بو مقصدیله عزم ائده¬ره¬ک گیردی نبرده
مقتولن اونون نعشینی قویدوق قورو یئرده......
بیر شئی-ی عجیبیز، نه بیلیم، بیر توحه¬فیز بیز!
اؤز دینیمیزین باشینا انگل کله¬فیز بیز! (٢٢)
دولتهای افشاری اورمیه: اورمو خانلیقلاری (خانات اورمیه)
افشارهای آزربایجان پس از قتل نادرشاه افشار و نیز در دهه های نخستین سلطنت قاجاری تشبثهای متعددی برای تاسیس دولت از خود نشان داده اند. (٢٣)
فتحعلی خان افشار اورمولو
اولین دولت افشاری اورمیه پس از قتل نادرشاه توسط فتحعلی خان افشار اورمولو تاسیس شده است. او به مدت چهارسال از سال ١٧٥٧ تا ١٧٦١ به پایتختی اورمیه، بر تمام آزربایجان و بخشهائی از ممالک همسایه فارسستان (تا نواحی جنوب اصفهان)، کردستان و لرستان حکم رانده است. با ظهور خاندان لر زندی و تلاش آنها برای تصاحب حاکمیت، بین این نیرو رقابتی آغاز شده و در نهایت با جنگی در حوالی اصفهان پایان می یابد. در این جنگ برادر کریم خان زند کشته شده و ارتش وی متلاشی میشود. در سال ١٧٦١ کریمخان زند به اورمیه پایتخت دولت افشاری اورمو هجوم برده و پس از ٩ ماه محاصره، بالاخره نیروهای فتحعلی خان افشار را مغلوب و شهر را اشغال می نماید. متعاقب آن در سال ١٧٦٢ سلطنت خود را اعلان و پس از سه ماه حکمرانی از اورمیه، پایتخت خویش را به شهر شیراز در فارسستان منتقل می نماید.
علی خان افشار اورمولو
"پس از سقوط دولت زندی، علی خان افشار سرکرده طوایف افشار آزربایجان، پریشانی اوضاع را غنیمت شمرد و به داعیه سلطنت برخاست. آقا محمدخان نامه ای به او نوشت و از وی دعوت کرد که با یکدیگر ملاقات کنند و در آن نوشته شده بود که: "طوایف ترک و مغول که در ایرانند باید با یکدیگر متحد شوند و نگذارند که ایرانیان خود به سلطبت برسند". اما علی خان افشار که همواره از حیله و بی اعتباری مواعید آقا محمدخان قاجار هراسان بود جهت دعوتش را نپذیرفت. آقا محمد خان با سپاه خود به جنگ او رهسپار شد. چون به او نزدیک شد یکی از برادرانش را که همراهش بود نزد علی خان افشار فرستاد و او در حضور سران ایل افشار از جانب آقا محمد خان پیغام داد که: "نباید دو ایل ترک با یکدیگر بجنگند و مجالی به دشمنان بدهند که بر ایشان چیره شوند. اگر طوایف افشار با وی همراهی کنند و با قاجارها هم پیمان شوند ایالاتی را که در دست افشارهاست از ایشان خواهد بود و کسی حد آن را نخواهد داشت که به خاکشان تجاوز کند و با این اتحاد می توانند دشمنان خود را از میان بردارند". این حیله و تزویر دل علی خان افشار را نرم کرد و با آقا محمدخان همدست شد و همواره با او بود تا که روزی آقا محمدخان کس در پی او فرستاد و او را خواند که در کار مهمی با وی شور کند و علی خان که در رفتن نزد آقا محمدخان شتاب کرده و سلاح با خود برنداشته بود، چون وارد خانه آقا محمدخان شد چند تن بر سر او ریختند و چشمانش را بیرون آوردند و فردای آنروز هم با کسانی که همراه او بودند جنگ کرده آنها را از پای در آوردند".
محمدقولوخان افشار اورمولو
دومین تجربه دولتسازی افشارهای آزربایجان پس از قتل آغامحمدخان قاجار در شوشا (قره باغ، آزربایجان شمالی) است. پس از این واقعه افشارهای اورمیه موفق می شوند دولتی تاسیس کرده و بر تمام آزربایجان حکم برانند. پایتخت دولت دوم افشارهای اورمیه که تا سال ١٧٩٨ عمر کرده است اورمیه، و رهبر خانات اورمیه محمدقولوخان افشار اورمولو بود. اراضی دولت دوم افشاری اورمیه از داش قاپی (دربند داغستان روسیه) تا به زنجان و خلخال در جنوب شرق و سنندج در جنوب گسترده میشد. دولت افشاری اورمیه همسایه خاندان زندیان لر در جنوب و قاجارها ترک در شرق بوده است. محمد قولوخان افشار اورمو که از افزایش نیروی قاجارها در هراس بود، برای مقابله با این تهدید، سران همه خانات آزربایجان را برای برپائی قورولتایی در تبریز فرا میخواند. در این قورولتای خانهای آزربایجان به همراه ارتش ٥٠ هزار نفری شان که در تبریز گردهم آورده بودند، ایجاد دولت آزربایجان را مشورت می کنند. هدف اساسی قورولتای حفظ و تحکیم استقلال و حاکمیت آزربایجان در مقابل قشون قاجاری به شدت خشمگین از مرگ آغا محمدخان بوده است. این قورولتای آخرین اقدام سیاسی در تاریخ است که با اشتراک هر دو بخش شمالی و جنوبی آزربایجان برگزار شده است. (٢٤) در سال ١٧٩٨ فتحعلی شاه قاجار به اورمیه، پایتخت خانات افشاری هجوم آورده، ارتش محمدقولوخان افشار را متلاشی و به عمر دولت افشاری آزربایجان پایان می دهد.
ناکامی نادرشاه افشار در ایجاد وحدت بین مذاهب اسلامی:
نادرشاه به چندین سبب در امر ایجاد وحدت بین مذاهب اسلامی ناکام مانده است:
الف- خلافت عثمانی نه تنها در مورد تقریب مذاهب، کوچکترین نرمش و مسامحه ای از خود نشان نداده بلکه به پیشنهادات و تدابیر نادرشاه، که به نیت نزدیکی دولتین ترکی عثمانی و افشاری مطرح شده بود، نیز با نظر مثبت ننگریست. عثمانیها که اسلام مردمی و هترودوکس علوی ها (غلات شیعه ترک، قزلباشان صوفی و باطنی) را خارج از اسلام و بدعت میدانستند، شیعه امامی فارسی از اسلام اورتودوکس را نیز خارج از اسلام میشمردند. آنها حتی فرم ترکی و تعدیل شده شیعه اثنی عشری یعنی شیعه ترکی جعفری را نیز رسما به عنوان مذهب حقه نپذیرفتند. نادرشاه، در نامه ای به سلطان محمود عثمانی، با گلایه از عدم پذیرش خواستش برای قبول مذهب جعفری از سوی عثمانیان، و از اینکه با عدم قبول این شرط دولت عثمانی به این همه خونریزی راضی شده، اظهار شگفتی نموده است.
افشارها یکى از مهمترین و پرجمعیت ترین طوائف ترکى در تاریخ بوده و از
آسیاى میانه، تا خاورمیانه و خلیج عربی، قفقاز و آسیاى صغیر پخش شده اند. آنها همراه با دیگر طوائف اوغوزى حدود یک هزار سال پیش از آسیاى میانه وارد خاورمیانه شده و بین سده های ١١ تا ١٦ در نواحى افغانستان، خراسان، جنوب ایران و الاحواز، آزربایجان و آناتولى (آسیاى صغیر)، سوریه و عراق ساکن شده اند. اولین مهاجرت گسترده ترکان افشار از ترکستان به خاورمیانه و آسیاى صغیر در قرن ١١ میلادى همراه با سلاجقه و با سرکردگى آغ سونقور به خاک سوریه امروزى و موج دوم مهاجرت به سرکردگى قوش دوغان و آسلان به خاک عربستان ایران (خوزستان) انجام گرفته است. از قرن دوازدهم و بعد از حاکم شدن افشارها در عربستان ایران (آل شوملا) در قرون پانزده نیز بخشهاى دیگرى از افشارها وارد ایران شده اند. اینها افشارهایى بوده اند که به همراه فتوحات دولت آزربایجانى آغ قویونلو به سرکردگى منصور بگ از آسیاى صغیر وارد ایران شده اند. در دوره آغ قویونلو و قاراقویونلو افشارهاى بسیار دیگرى دسته دسته از آسیاى صغیر به آزربایجان و ایران آمده اند. افشارها در تاسیس دولتهاى آزربایجانى آغ قویونلو و صفوى نقش داشته اند. در میان سران ارتش دولتهاى آزربایجانى قاراقویونلو و صفوى از تیره افشاری قارامان اوغوللارى افراد بسیارى بوده است. افشارها پس از یک رشته شورش بر علیه سیاستهای ضدقزلباشی و ضدترکی جناح فارسی-امامی در دولت صفوی، تبعید و در سطح ایران پراکنده شده اند.
از دوره سلجوقیان نام و آوازه ترکهاى افشار در بیباکى و جنگاورى در تمام شرق گسترده شد. نقشى که افشارها پس از قرن ١١ میلادى در تاریخ سیاسى ترکى ایفا نموده اند، از تمام دیگر گروههاى ترکى ماندگارتر و پیوسته تر بوده است و از این جهت هیچ گروه دیگر ترکى با افشارها قابل مقایسه نیست. افشارها در ایران نیز از ارکان دولتهاى ترکى بوده اند. افشارها از موسسین اولین دولتهاى ترک آزربایجانى در داخل مرزهاى کنونى ایران (دولت محلى شوملاى افشار، تاسیس شده توسط آى دوغدو ویا قوش دوغان آسلان اوغلو یعقوب در سال ١١٥٤ در عربستان-خوزستان ایران) (٤) و در خارج آن (اتابکان موصل-زنگى ها (٥) و دولت قارامان اوغولارى در آسیای صغیر (٦)) بشمار مى روند. در دوران نادر شاه افشار، این طائفه آزربایجانى بر کل ایران مسلط شده است اما پس از قتل وى قدرت سیاسى ترکهاى آزربایجانى افشار در ایران تجزیه و افول پیدا کرده است. با تاسیس حکومت ترکى آزربایجانى قاجار افشارها هرچند از صحنه مقدم به کنار مى روند، با اینهمه در ارتش، در مسائل داخلى و در مسائل خارجى نقش مهمى بازى مى کنند. (٧)
افشارها در تشکل ملل و گروههاى ترکى ساکن در کشورهاى امروزى ترکمنستان، ایران، آزربایجان، ترکیه، سوریه و قبرس اشتراک داشته اند. هم اکنون بخش عمده افشارها بافت طائفه اى خود را کاملا از دست داده و جزء غیرقابل تشخیص گروههاى ترکى در کشورهای مذکور شده اند. نقش افشارها بویژه در تشکل خلق ترک ساکن در ایران، آزربایجان، سوریه و افغانستان تعیین کننده بوده است. امروزه افشارها یکى از زیرگروههاى تبارى-طائفه اى خلق ترک در ایران را تشکیل مى دهند. همچنین بخشى از افشارها به مرور زمان متکلم به زبان فارسى شده و در تشکل تبارى گروههاى فارس زبان امروزى ایران و افغانستان نقش مهمى بازى نموده اند.
در ایران کمتر منطقه اى را مى توان یافت که در طول تاریخ افشارها در آنجا ساکن نشده باشند. در آزربایجان منطقه سکونت افشارها به طور انبوه از ناحیه ورامین-تهران-ساوجبلاغ (ساووج بولاق) شروع شده و در دو خط ساوه (ساوا)، زرند، قم (قوم)، همدان، اسدآباد تا نزدیکی شهر کرمانشاه و نیز خط قزوین، سلطانیه، زنجان (زنگان)، بیجار، یاسوکند، سایین قالا (صایین قلعه)، تکاب، تا غرب ارومیه (اورمو) و سلماس (سالماس) ادامه پیدا مى کند. عمده ترکان ساکن در استانهاى آزربایجانى همدان، آزربایجان غربى، زنجان، قزوین و تهران، همچنین بخشهای آزربایجانی استان کردستان را ترکان افشار تبار تشکیل مى دهند. علاوه بر آن، اساسا سه دیاسپوراى ترکان آزربایجانى (در شمال خراسان- افشار یورد، در سوریه- بوجاق افشارلارى و در افغانستان- افشارهاى کابل و هرات) همه افشار تبارند. حتى بخش عمده اى از دیاسپوراى چهارم ترکان آزربایجانى یعنى قاشقای یورد در جنوب ایران نیز ریشه افشاری دارد. در ترکیب اتحادیه ایلات ترکى-آزربایجانى قشقایى، طوائف قیرخلى (قرخلو)، جالاییرلى (جلایرلو)، کوسا احمدلى (کوسه احمدلو)، ارشلو، آرپلو (آرپالى، به اشتباه عربلو گفته مى شود)، ایمیرلو (به اشتباه امیرلو گفته مى شود)، اینانلو (اینانلى، ایناللو. به اشتباه ایمانلو گفته می شود)، قوتلو، گوندوزلو، تکه لو، و غیره افشار مى باشند. افشارهاى خارج آزربایجان، افشاریورد خراسان و قاشقای یورد در جنوب ایران را افشارهاى نواحى الاحواز (خوزستان)، کهکیلویه، کازرون، کاشان، کرمان .... (طوائف افشار، بچاقچى، گوندوزلوهاى عربستان ایران و .... ) تشکیل مى دهند.
نادرشاه افشار: آخرین جهانگیر تاریخ ترک
نادرشاه افشار (٢٠جون ١٧٤٧، ٢٢ اکتبر ١٦٨٨)، بنیانگذار دولت ترکی-آزربایجانی افشار، در ده دستگرد از ناحیه دره گز (٨) مملکت افشار یورد، منطقه ملی ترک نشین در شمال خراسان در خانواده ای ترک آزربایجانی بدنیا آمد. نام وی ندیرقولو (به فارسی ندرقلی، بعدها تهماسب قولو)، نام پدر وی ایمام قولو، نام عمویش بکتاش و نام پدر بزرگش نظرقولو است. وی از تیره "ارشلو"ی طائفه "قیرخلو" منسوب به "ایل افشار"، از ایلات ٢٤ گانه نخستین ترکان اوغوز، ایلی از علویان ترک (غلات شیعه) اصلا پراکنده در آزربایجان-ترکیه-سوریه امروزی است که پیشتر توسط شاه اسماعیل صفوی امپراتور آزربایجانی، از منطقه اورمیه آزربایجان به استان خراسان امروزی منتقل و در آنجا اسکان داده شده بودند.
نادر در سنین نوجوانی با مادر خود اسیر ازبکان گردید و در اسارت وی را از دست داد. در دوران اسارت با مذهب و فرهنگ ترکان سنی ازبک از نزدیک آشنا گشت. پس از چند سال اسارت موفق به فرار شد و در خراسان به خدمت حکمران ترک ابیورد، باباعلی بیگ کوسه لو افشار در آمد. بعدها دختر وی را به همسری گرفت. در سال ١٧٢٢ امپراتورى ترکی آزربایجانی صفوى که از درون ضعیف شده بود، قربانى تهاجم افغانهاى سنى شد که اصفهان را اشغال و ویران نموده و به مدت هفت سال موضع خود را در آن شهر حفظ کردند. نادر شاه به عنوان عامل سلسله صفوى و با حمایت جنگجویان طوائف ترک علوی قزلباش آزربایجان و آناتولی به اشغال و تهاجمات افغانها بر قلمرو دولت ترکی آزربایجانی صفوی پایان داده و در سال ١٧٣٥ با ساقط نمودن دولت مذکور، تاج شاهى بر سر نهاد و سلسله ترکی افشار را تاسیس نمود. او در همه ی بیش از هشتاد جنگی که با روسها، پشتونها، لزگیها، کردها، ترکهای همتبار و همزبان عثمانی و اوزبک و دیگران داشته، پیروز بوده و در نتیجه دامنه تاخت و تاز مدام خویش، توانسته است گستره دولت ترکی آزربایجانی افشاری خود را در شرق از افغانستان (فتح کابل و پیشاور) و شمال غرب هندوستان (فتح لاهور و دهلی)، در شمال به داغستان قفقاز در روسیه امروز و قارس و آرپاچای در آزربایجان ترکیه، در غرب شهرهای ترکنشین موصل و کرکوک و اربیل در تورکمان ائلی عراق و همچنین شهر بغداد در عراق و در جنوب تا خلیج عربی گسترانده و بر این سرزمین وسیع حاکم گردد. این امپراتور ترک که آسیا را زیرورو کرد ٥٩ سال زندگی نموده است.
دولت افشاری نهمین امپراتوری ترک حاکم بر سرزمین ایران کنونی است که به عنوان وارث دولت ترکی-آزربایجانی صفوی بر تخت امپراتوریهای ترک بر ایران پدیدار شده است. (٩) نادرشاه، این آخرین جهانگیر تاریخ ترک، از بسیاری از جهات مشابهات فراوانی با جهانگیر دیگر تاریخ ترک، تیمور دارد. هر چند نادرشاه بر خلاف تیمور از خانواده ای سلطنتی نیامده بود، مانند تیمور که نخست به جای اولاد چنگیز حرکت نمود، در آغاز به نام دولت ترکی آزربایجانی صفوی و عامل آن عمل کرده است. (نادر بعدها نیز به احترام صفویه هرگز خود را سلطان ننامید). این دو امپراتور ترک در بیباکی، شقاوت، بیدادگری و خونریزی نیز به راحتی قابل مقایسه اند.
نادرشاه و مسئله نزدیکی مذاهب اسلامی
نادرشاه فرزند خانواده ای ساده منسوب به ایل جنگاور افشار از علویان (غلات شیعه) ترک آزربایجانی است. او در مسائل اعتقادی و دینی، دارای شخصیتی بسیار روشنبین، نگاهی رفرمیست و اندیشه ای اصلاح طلب است. نادر شاه به نیت حل کشمکشهای مذهبی عمده عصر خود مابین ترکهای غالی شیعه (قزلباشان علوی) و ترکهای سنی، کاهش فاصله ایجاد شده بین این دو توده ترک پس از دوره صفوی، ایجاد مدارای مذهبی میان مذاهب تشیع (هر دو شاخه شیعی و علوی)، و تاسیس روابط دوستانه با دولتهای همتبار و همزبان ترک عثمانی و ترکستان گام برداشته است. وی همچنین از دولتمردان و شخصیتهای نادر تاریخ عالم اسلامی است که جدیترین و صریحترین پیشنهادها و طرحها مانند "اصل تلفیق" را برای نزدیک نمودن مبانی مذاهب اهل سنت و شیعه امامی و همچنین علویان مطرح کرده است.
وحدت بین مذاهب که نادر شاه به آن قائل بود، بیش از آنکه سیاسی و یا اجتماعی بوده و شامل مذاهب تسنن باشد، شامل تغییراتی در دیدگاههای دو مذهب مطرح و رایج تشیع در عصر وی یعنی، شیعه امامی فارسی و غلات شیعه ترک (علویان قزلباش) و تعدیل عقایدشان بود. او بسیاری از عقاید و اقوال ترکان غالی شیعه قزلباش اولیه مانند سب و رفض، دشنام به خلفای سه گانه را فاسد و فتنه انگیزی میخواند و خواهان آن بود که اهل تشیع می بایست از توهین به خلفای نخستین خودداری کرده و نسبت به آنها احترام قائل شوند. از طرف دیگر نادرشاه اختلاف مذهب شیعه امامی فارسی با مذاهب اهل سنت را نیز فقط در امور فقهی و در سطح بعضی از فروعات و مانند ادای نماز و روزه و حج مجاز میدانست. او معتقد بود که مذاهب اسلامی همه می باید در اصول مشترک و صرفا از نظر فقهی متفاوت و مستقل باشند.
نادرشاه بنیانگذار مذهب ترکی جعفری
تاریخ عالم تشیع از نزدیک با تاریخ ترک و خلق ترک در ارتباط است. نخست آنکه خلق ترک پرشمارترین خلق بر مذاهب شیعی (علوی و جعفری) در جهان میباشد. علاوه بر این، تاریخ ظهور و تطور مذاهب تشیع امروزی نیز با نام چهار شاه ترک آزربایجانی یعنی شاه اسماعیل صفوی، نادرشاه افشار، شاه عباس صفوی و فتحعلی شاه قاجار که همه اصلا منسوب به طوائف غلات شیعی قزلباش ترک اند در هم تنیده است. شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار مذهب علوی قزلباشی (غلات شیعی ترک) و نادرشاه افشار بنیانگزار مذهب شیعه جعفری ترکی است. شاه عباس صفوی و فتحعلی شاه قاجار نیز دو حکمرانی اند که مذهب شیعه امامی فارسی در دوران آنها و با اقداماتشان سازمان و قوام امروزی را یافته است.
نادرشاه با تبدیل مذهب امامی به فرمی معتدل تر و نزدیکتر به فقه سنی آفریننده مذهب ترکی جعفری امروزه می باشد. عالم شیعه پس از ظهور نادرشاه افشار صاحب دو قرائت به نامهای امامی و جعفری شده است. نقطه حرکت نادر در آغاز، ایجاد مدارای مذهبی بین سه گروه علویان (غلات شیعی ترک)، شیعیان امامی فارس و سنیان، از طریق انجام تعدیلهایی در دو مذهب نخست بوده است. اما اقدامات وی نهایتا با اصلاح حتی فدا نمودن "شیعه امامی" فارسی، به تبدیل آن به فرمی جدید که "شیعه جعفری" نامیده میشود منجر شده است. به عبارت دیگر نادرشاه افشار در عمل، مذهب شیعه امامی را آنقدر معتدل و جرح و تعدیل نموده که از آن مذهبی جدید بنام جعفری که تفسیر ترکی شیعه دوازده امامی اورتودوکس به شمار میرود- در مقابل تفسیر فارسی-عربی شیعه دوازده امامی که شیعه امامی نامیده می شود- بوجود آورده است.
نادر شاه افشار، پادشاهی بنیانگذار مذهبی نو و عامل ایجاد انشعاب در جهان تشیع اورتودوکس است. اما هماگونه که ذکر شد، وی نخستین نمونه پادشاهان مذهب ساز در تاریخ ترک و آزربایجان نیست. (١١) دو قرن پیشتر از وی، امپراتور دیگر ترک آزربایجانی، شاه اسماعیل با تدوین مذهب قزلباشی عملا عالم تشیع اثنی عشری را به دو مذهب علوی ترکی (هترودوکس) و شیعه (اورتودوکس) کاملا متجزا منشعب کرده و مذهب ترکی قزلباشی امروز را ایجاد نموده بود. آنچه که نادرشاه افشار انجام داده عبارت از این است که دو قرن پس از شاه اسماعیل ختایی اینبار وی عالم شیعه (اورتودوکس) باقیمانده را به دو نگرش امامی (فارسی) و جعفری (ترکی) تقسیم نموده است. این مذهب جعفری غیر از مذهب شیعه امامی است که فارسها و برخی دیگر از اقوام ایرانی زبان منسوب به آن میباشد. (١٢) این همان مذهبی است که امروزه ترکهای شیعی ایران، خاورمیانه و قفقاز، در ترکیه، ایران، آزربایجان و عراق بر آنند و خود را منسوب به آن میدانند. امروز که بحث پروتستانیسم، رویزیون و یا رفرمیسم اسلامی مطرح است نباید فراموش نمود که بزرگترین رویزیون در کل تاریخ اسلام و مذهب شیعه را دو سلطان ترک آزربایجانی، شاه اسماعیل و نادرشاه انجام داده اند. خصوصیت ویژه رویزیون دو شاه ترک شاه اسماعیل و نادرشاه افشار در این است که تفسیر رسمی -دولتی ایشان از اسلام، اسلامی رفرمیست و با خصلتی کاملا ترکی است.
مذهب جعفری نادر، ابتدائا همان مذهب شیعه امامی بود که وی آنرا به سطح یک مذهب فقهی مستقل تنزل داده است. او مذهب جدید خود را که هم نزدیک به مذاهب تسنن و هم مورد احترام هر دو گروه شیعیان امامی فارس و سنیان بود "مذهب جعفری" (منسوب به امام جعفر صادق) نامیده است. مذهب جعفری طبق تعریف نادرشاه عبارت از "مذهب اهل سنت و جماعت است که پیروان آن امام جعفر صادق را سرمذهب خود قرار داده و در فروعات مقلد طریقه و اجتهاد آن حضرت می باشند."
قورولتایهای مردمی ترکی
نادرشاه خادمان دینی و روحانیون را دو بار گرد هم آورده است. بار نخست به سال ١٧٣٥ در مغان آزربایجان جنوبی (مرکز قزلباشان ترک در آزربایجان) و بار دوم ده سال دیگر در شکی آزربایجان شمالی (مرکز ترکان سنی آزربایجان). ندرقلی با سمت نایب سلطنت فرستادگانی به شهرهای مختلف فرستاد و از سران طوائف و طبقات خواست که نماینده ای به دشت مغان آزربایجان بفرستند. او در قورولتای دشت مغان آزربایجان پذیرش مذهب ترکی جعفری، قرائت وی از مذهب شیعه اثنی عشری را، نخستین شرط از شروط سه گانه قبول سلطنت از طرف خویش و همچنین مصالحه با دولت عثمانی قرار داد: "باید این ملت ]شیعه امامی فارسی[ را که مخالف مذاهب اسلاف کرام عظام نواب همایون ماست، تارک و به مذهب اهل سنت و جماعت سالک شوند. لیکن چون حضرت امام جعفر ابن محمد باقر (ع) از ذریه رسول اکرم و ممدوح امم و طریقه اهل ایران به مذهب آن آشناست، او را سر مذهب خود شناخته، در فروعات مقلد طریقه و اجتهاد آن حضرت باشند".
قورولتای مغان در تاریخ شرق پدیده ای نادر بشمار میرود. هرچند پیش از قورولتای نیز آشکار بود که نادر پادشاه خواهد شد، وی در احترام به توده مردم، بزرگان کشور را به دشت مغان دعوت نمود و با دست آنها تاج شاهی را به سر گذارد. این حرکت نوعی مراجعه به آرای عمومی بود که در حضور سران کشوری و لشگری و دینی انجام می گرفت. این رفتار از سوی بسیاری از محققین به شکل نمونه ای از تمایلات سکولار و مردمسالارانه وی تفسیر شده است. مشابه این حرکت بسیار نادر، دو قرن پیش توسط شاه اسماعیل صفوی در دو قورولتای ایلات ترک قزلباش در ارزینجان و سیواس (امروز هر دو در خاک ترکیه) نیز مشاهده شده است. این دو سلطان ترک، حرکات تاریخی خود برای تاسیس سلسله های ترکی صفوی و افشاری را پس از دو قورولتای مردمی آغاز نموده اند.
قتل نادرشاه توسط ترکان علوی قزلباش
نادرشاه افشار جمع اضداد است. او مادر خویش را با محبتی بیش از حد معمول دوست میداشت و در مرگ وی به تلخی گریسته بود. او آنچنان از حرمان مادر متالم شده بود که دستور داد به پاس وی و برای آنکه یادگاری از علاقه و عواطف خویش نسبت به مادرش برجای نهاده باشد، بر سر گور او مسجدی زیبا بسازند. اما هم او نظامی ای پردل، بیباک و در عین حال خونریز و بیرحم و نامتعادل بود. وی بویژه در اواخر عمر خود، شخصیت و اندیشه ای به شدت نامتعادل داشت، افزون طلبی و لشکرکشیهای مدام وی باعث ورشکستگی دولت، ویرانی آبادیها و فقر و سفالت شدید مردم شده بود و این همه بیشک زمینه ساز بخت شوم وی- که بسیاری از شورشهای داخلی و متجاوزان خارجی را با موفقیت و قساوت تمام سرکوب و دفع کرده بود- است.
الف- سیاستهای مستبدانه نادرشاه نه ققط روحانیت شیعی فارس بلکه تیولداران تورکمان آزربایجان و ایران را که از اشراف نظامی پیشین قزلباش بودند، خاصه افراد ایلات افشار و قاجار را به دشمنی با او برانگیخته بود.
ب- قزلباشهای علوی ترک به شدت از تدابیر و سیاستهای مذهبی نادر- همانگونه که در روحانیت شیعه امامی فارس موجب ناراحتی شده بودند- آزرده بودند. در نظر قزلباشان، بدعت خواندن مذهب ترکی قزلباشی (علوی) از سوی نادرشاه افشار که خود از طائفه ای منسوب بدین مذهب باطنی ترکی بود، خیانتی آشکار شمرده میشد. قزلباشان ترک صدها سال در مقابل بزرگترین و قدرتمندترین دولت عصر و ایدئولوژی اسلام اورتودوکس آن یعنی خلافت عثمانی سرخم نکرده و از مذهب ملی و رسومات ترکی خویش دست نکشیده بودند. اکنون نیز بعید بود که آنها در مقابل تدابیر وی برای قلع و قمع مذهب ترکی قزلباشی ساکت بمانند.
پ- سعی نادر در آفرینش، جایگزین کردن و رسمی نمودن مذهبی متشرعه (جعفری) به جای مذهب قزلباشی (علوی) نیز از زاویه ایشان تهدیدی بر علیه فرهنگ و آیین سنتی ملی ترکان قزلباش بود. در واقع ترکان قزلباش در این باور خود به بیراهه نرفته اند. زیرا از این زاویه نادرشاه افشار پس از شاه عباس اول دومین ضربه تاریخی کاری و مرگ آفرین اساسی را بر فرهنگ، مذهب و عنصر ترکی (قزلباشی) در ایران وارد نموده است.
ج- نفس مذاکره با عثمانیان و پذیرش خلافت آنها به نظر قزلباشان خطائی سهمگین شمرده میشد. قزلباشان عصبیت و حمیت ترکی مفرطی داشته اند و عثمانیان را ترک نمیدانسته اند. خود عثمانیان نیز بر این نهج بوده اند و در حالیکه قزلباشان را در مقام تحقیر ترک خطاب مینموده اند، خود را عوثمانلی مینامیده اند.
د- نادرشاه متوجه تمام رخدادها و نارضایتی روزافزون مقامات قزلباش پیرامون خود و نیز توده های ترک بود. او چندی بود که احساس می کرد توطئه ای بر علیه وی چیده شده است. بدین سبب به ٤٠٠٠ تن از سرداران افغانی خویش که فدائی وی بودند دستور داده بود که همه صاحب منصبان ترک قزلباش را بازداشت و در صورت مقاومت بکشند. اعتماد به نیروهای نظامی غیرترک و غیرقزلباش، بر سرداران ترک که بیش از پانصدسال ستون فقرات دولتها و امپراتوریهای ترک حاکم بر ایران و به ویژه به حاشیه رانده شدن قزلباشان که موسس دولتهای قاراقویونلو، صفوی و حتی خود دولت افشاری بشمار میرفتند، بر ایشان بسیار گران آمد.
نادر شاه یک ترک سنتا قزلباش و مسلمان فرهنگی هترودوکس بود. با اینهمه به سبب انجام مذاکراتی با عثمانیان جهت پذیرش مذهب جعفری به عنوان مذهبی حقه، از طرف نظامیان عالیرتبه هنوز معتقد و متعصب به مذهب ترکی قزلباشی، که شریعت و اسلام اورتودوکس (هر دو شاخه سنی و شیعی) را دشمن می شمردند، به جرم خیانت به ترکان، اهانت به قزلباشان و مذهب علوی قزلباشی به قتل رسید. سران ترک قزلباش "محمدقولو خان سام بگ اوغلو افشار اورومی" برادرزن نادر و فرمانده گارد شاهی و سردار نگهبانان شخصی اش، "محمدقولو خان قاجار ایروانی"، "محمد صالح خان قیرخلو افشار" مسئول امور دربار افشاری، "قوجا بگ افشار اورومی" و "موسا بگ افشار زنجانلو" در حرکتی سریع شبانه وی را در چادرش در خبوشان فتح آباد – قوچان در سال ١٧٤٧ به قتل رسانیدند. قاتلان وی به جز یک تن همه از سران ایل افشار، ایل نادرشاه بوده اند.
سناریوی تکراری: حذف دولتی ترک بدست ترکان
بدین تریتب مطابق سناریوی آشنا و تکراری تاریخ ترک، بار دیگر دولتی ترک، دولت قزلباش آزربایجانی افشاری بدست ترکان قزلباش و افشار از صحنه تاریخ حذف شد.
شاعر آزربایجانی صابر شیروانی در سال ١٩٠٧ سنت کشمکش داخلی بین ترکها، نابودی مستمر دول ترکی بدست خود ترکها، ماجرای قتل تاسف انگیز نادرشاه و ناکام ماندن اصلاحات مذهبی-دینی وی را در شعر مشهور خود بنام فخریه به طرزی موثر و هنرمندانه چنین ترسیم نموده است:
بیر واخت شه ایسماعیل ایله سولطان-ی سلیم´ه
مفتون اولاراق ائیله¬دیک ایسلامی دو نیمه
قویدوق یئنی بیر تازه آدی، دین-ی قدیمه
سالدی بو تشیییوع، بو تسننون بیزی بیمه....
قالدیقجا بو حالتله سزا-یی اسفیز بیز!
اؤز دینیمیزین باشینا انگل کله¬فیز بیز!
نادیر بو ایکی خسته¬لییی توتدو نظرده
ایسته¬ردی علاج ائیله¬یه بو قورخولو درده
بو مقصدیله عزم ائده¬ره¬ک گیردی نبرده
مقتولن اونون نعشینی قویدوق قورو یئرده......
بیر شئی-ی عجیبیز، نه بیلیم، بیر توحه¬فیز بیز!
اؤز دینیمیزین باشینا انگل کله¬فیز بیز! (٢٢)
دولتهای افشاری اورمیه: اورمو خانلیقلاری (خانات اورمیه)
افشارهای آزربایجان پس از قتل نادرشاه افشار و نیز در دهه های نخستین سلطنت قاجاری تشبثهای متعددی برای تاسیس دولت از خود نشان داده اند. (٢٣)
فتحعلی خان افشار اورمولو
اولین دولت افشاری اورمیه پس از قتل نادرشاه توسط فتحعلی خان افشار اورمولو تاسیس شده است. او به مدت چهارسال از سال ١٧٥٧ تا ١٧٦١ به پایتختی اورمیه، بر تمام آزربایجان و بخشهائی از ممالک همسایه فارسستان (تا نواحی جنوب اصفهان)، کردستان و لرستان حکم رانده است. با ظهور خاندان لر زندی و تلاش آنها برای تصاحب حاکمیت، بین این نیرو رقابتی آغاز شده و در نهایت با جنگی در حوالی اصفهان پایان می یابد. در این جنگ برادر کریم خان زند کشته شده و ارتش وی متلاشی میشود. در سال ١٧٦١ کریمخان زند به اورمیه پایتخت دولت افشاری اورمو هجوم برده و پس از ٩ ماه محاصره، بالاخره نیروهای فتحعلی خان افشار را مغلوب و شهر را اشغال می نماید. متعاقب آن در سال ١٧٦٢ سلطنت خود را اعلان و پس از سه ماه حکمرانی از اورمیه، پایتخت خویش را به شهر شیراز در فارسستان منتقل می نماید.
علی خان افشار اورمولو
"پس از سقوط دولت زندی، علی خان افشار سرکرده طوایف افشار آزربایجان، پریشانی اوضاع را غنیمت شمرد و به داعیه سلطنت برخاست. آقا محمدخان نامه ای به او نوشت و از وی دعوت کرد که با یکدیگر ملاقات کنند و در آن نوشته شده بود که: "طوایف ترک و مغول که در ایرانند باید با یکدیگر متحد شوند و نگذارند که ایرانیان خود به سلطبت برسند". اما علی خان افشار که همواره از حیله و بی اعتباری مواعید آقا محمدخان قاجار هراسان بود جهت دعوتش را نپذیرفت. آقا محمد خان با سپاه خود به جنگ او رهسپار شد. چون به او نزدیک شد یکی از برادرانش را که همراهش بود نزد علی خان افشار فرستاد و او در حضور سران ایل افشار از جانب آقا محمد خان پیغام داد که: "نباید دو ایل ترک با یکدیگر بجنگند و مجالی به دشمنان بدهند که بر ایشان چیره شوند. اگر طوایف افشار با وی همراهی کنند و با قاجارها هم پیمان شوند ایالاتی را که در دست افشارهاست از ایشان خواهد بود و کسی حد آن را نخواهد داشت که به خاکشان تجاوز کند و با این اتحاد می توانند دشمنان خود را از میان بردارند". این حیله و تزویر دل علی خان افشار را نرم کرد و با آقا محمدخان همدست شد و همواره با او بود تا که روزی آقا محمدخان کس در پی او فرستاد و او را خواند که در کار مهمی با وی شور کند و علی خان که در رفتن نزد آقا محمدخان شتاب کرده و سلاح با خود برنداشته بود، چون وارد خانه آقا محمدخان شد چند تن بر سر او ریختند و چشمانش را بیرون آوردند و فردای آنروز هم با کسانی که همراه او بودند جنگ کرده آنها را از پای در آوردند".
محمدقولوخان افشار اورمولو
دومین تجربه دولتسازی افشارهای آزربایجان پس از قتل آغامحمدخان قاجار در شوشا (قره باغ، آزربایجان شمالی) است. پس از این واقعه افشارهای اورمیه موفق می شوند دولتی تاسیس کرده و بر تمام آزربایجان حکم برانند. پایتخت دولت دوم افشارهای اورمیه که تا سال ١٧٩٨ عمر کرده است اورمیه، و رهبر خانات اورمیه محمدقولوخان افشار اورمولو بود. اراضی دولت دوم افشاری اورمیه از داش قاپی (دربند داغستان روسیه) تا به زنجان و خلخال در جنوب شرق و سنندج در جنوب گسترده میشد. دولت افشاری اورمیه همسایه خاندان زندیان لر در جنوب و قاجارها ترک در شرق بوده است. محمد قولوخان افشار اورمو که از افزایش نیروی قاجارها در هراس بود، برای مقابله با این تهدید، سران همه خانات آزربایجان را برای برپائی قورولتایی در تبریز فرا میخواند. در این قورولتای خانهای آزربایجان به همراه ارتش ٥٠ هزار نفری شان که در تبریز گردهم آورده بودند، ایجاد دولت آزربایجان را مشورت می کنند. هدف اساسی قورولتای حفظ و تحکیم استقلال و حاکمیت آزربایجان در مقابل قشون قاجاری به شدت خشمگین از مرگ آغا محمدخان بوده است. این قورولتای آخرین اقدام سیاسی در تاریخ است که با اشتراک هر دو بخش شمالی و جنوبی آزربایجان برگزار شده است. (٢٤) در سال ١٧٩٨ فتحعلی شاه قاجار به اورمیه، پایتخت خانات افشاری هجوم آورده، ارتش محمدقولوخان افشار را متلاشی و به عمر دولت افشاری آزربایجان پایان می دهد.
ناکامی نادرشاه افشار در ایجاد وحدت بین مذاهب اسلامی:
نادرشاه به چندین سبب در امر ایجاد وحدت بین مذاهب اسلامی ناکام مانده است:
الف- خلافت عثمانی نه تنها در مورد تقریب مذاهب، کوچکترین نرمش و مسامحه ای از خود نشان نداده بلکه به پیشنهادات و تدابیر نادرشاه، که به نیت نزدیکی دولتین ترکی عثمانی و افشاری مطرح شده بود، نیز با نظر مثبت ننگریست. عثمانیها که اسلام مردمی و هترودوکس علوی ها (غلات شیعه ترک، قزلباشان صوفی و باطنی) را خارج از اسلام و بدعت میدانستند، شیعه امامی فارسی از اسلام اورتودوکس را نیز خارج از اسلام میشمردند. آنها حتی فرم ترکی و تعدیل شده شیعه اثنی عشری یعنی شیعه ترکی جعفری را نیز رسما به عنوان مذهب حقه نپذیرفتند. نادرشاه، در نامه ای به سلطان محمود عثمانی، با گلایه از عدم پذیرش خواستش برای قبول مذهب جعفری از سوی عثمانیان، و از اینکه با عدم قبول این شرط دولت عثمانی به این همه خونریزی راضی شده، اظهار شگفتی نموده است.
از: Canım Urmıyəm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از اينكه نظرات خود را با رعايت ادب و احترام به ساير خوانندگان وبلاگ مي نويسيد متشكرم