مدتی است که به نظر می رسد نیروهای فعال سیاسی از سه نیروی عمده اصول گرا ، اصلاح طلب و اپوزوسیون مرکز گرا تشکیل نمی شود و نیروهای دیگری وارد فرآیند سیاسی در کشور شده اند . تاکنون رقابت بین نیروهایی بوده است که مرکز قدرت را هدف قرارداده . در تصاحب آن کوشیده اند . از اینرو علی رغم تعدد راهکارها و ترمین های سیاسی هدف مشترکی را مد نظر داشتند.
از نا آرامی های سال 88 که عدم حمایت و همراهی آزربایجان با جنبش سبز یکی از علل عمده عدم موفقیت اصلاح طلبان بود به تدریج نقش گروههای گریز از مرکز و حاشیه ای مشهود و هویدا شد. اکنون آزربایجان ، بلوچستان ، عرب های خوزستان و کردستان (علیرغم دروغها و بازیهای سیاسیشان که وانمود می کنند همراه با نیروهای مرکز گرا هستند!) راه را از مرکز جدا کرده و مطالبات خود را از حاکمیت طلب می کنند.
اما بازهم نیروهای مرکز گرا بخصوص اصلاح طلبان و اپوزوسیون خارج نشین اصرار بر انکار جریان جهارم سیاسی که مختصراً ذکر آن رفت دارند. این انکار و اصرار بر ادامه رویه معلوف شرایطی را پیش روی کشور قرار داده است که در صورت زوال قدرت مرکزی به هر دلیل ممکن است طبعات منفی و غیرقابل جبرانی داشته باشد. فعالیت های مسلحانه احزاب کردی با پیشینه تاریخی معلوم ترک های ایران بخصوص اهالی آزربایجان را بسیار حساس کرده است . حساسیتی که با سابقه همراهی لجستیک و تبلیغاتی نیروهای مرکز گرا باعث حساسیت مضاعف در آزربایجان شده است . از طرف دیگر تخریب محیط زیست بخصوص خشک شدن دریاجه اورمیه شرایط بدتری را بوجود آورده است که به علت عدم همراهی افکار عمومی مناطق مرکزی و احزاب مرکز گرا شرایط ویژه ای را بوجود آورده است که به تدریج برخی عقلا به وهامت اوضاع پی برده و تلاش های محدودی برای جبران مافات شروع شده است که البته کافی نیست .
فقر و خشکسالی و شرایط اقتصادی بد و غیرقابل تحمل زیستی در بلوچستان تقریبا همه راههای مرکز با این ایالت را مسدود کرده است . شرایطی که با قدری کاهش در خوزستان هم قابل رصد می باشد اوضاع مشابهی را بین اعراب و مرکز رقم زده است .
با این حساب ارتباط میلیونها ایرانی غیرفارس شامل 6 استان آزربایجانی ، خوزستان ، بلوچستان و کردستان با مرکز قطع یا در کمترین حد خود قرار گرفته است .
با توجه به مقدمه بالا به نظر می رسد بایستی راهی برای نیروهای فعال سیاسی این مناطق و احزاب ، دستجات و گروههای مرکز گریز برای حظور در صحنه سیاسی کشور پیدا شود. علاوه بر گروههای ملی و مردمی فوق اقلیت های مذهبی شامل سنی ها ، بهایی ها و گروههای کوچک شامل دراویش ، اهل حق ، مندایی ها و غیره نیزدر صحنه سیاست کشور غایب هستند که به روش مالوف بخصوص از طرف اصلاحات چی ها به رسمیت شناخته نمی شوند و صحنه سیاسی کشور و نیروهای مرکز گرا آنان را یا انکار می کنند و یا با سکوت خود آنان را بیش از پیش به حاشیه می رانند.
سوال این است : بهترین راه توقف روند گسیختگی در کشور و بازگرداندن این نیروها به صحنه سیاسی کشور چیست ؟ و سوال عمده تر اینکه برآیند نیروهای حاضر ، غایب و انکار شده چه نقشی در فروپاشی محتمل کشور بدنبال فروپاشی اقتصادی و سیاسی خواهد داشت ؟