پدیده توهین و تحقیر قربانیان آسیمیلاسیون یا روند جذب یک ملت در ملت دیگر در دنیا سابقه دیرینه دارد . قربانیان این روند همیشه و در هر حال واکنش های مشابهی از خود نشان نمی دهند و نمی توان الگوی مشخصی را برای تمام کشورها و ملت ها ترسیم کرد. قسمتی از فرآیند جذب طبیعی است مثلا به طور ناخودآگاه و طبیعی انسانها وقتی وارد محیط جدیدی می شوند که ملیت یا زبان آنها در اقلیت است بتدریج با قبول زبان ، فرهنگ و عادات محیط جدید سعی می کنند تحمل تغییرات متعدد اجتماعی و فرهنگی یا حتی اقتصادی را برای خود راحت کنند و در اجتماع جدید حل شده و به این ترتیب صاحب موقعیت شوند. این را می توانیم در تمام مها جرت ها در گوشه و کنار جهان ببینیم . اما بحث ما فرایند طبیعی آدابتاسیون یا عادت به محیط جدید نیست بلکه روند سازمان دهی شده یک تغییر بزرگ در جهت ذوب (الیناسیون ) و جذب (آسیمیلاسیون ) گروه جمعیتی بسیار بزرگی در ایران با میلیون ها عضو (ترک های ایران )در گروه جمعیتی دیگر (فرهنگ و زبان فارسی ) که از قضا از نظر تعداد نفوس کمتر از گروه هدف می باشد است .
در این بین همکاری داوطلبانه قربانیان (ترک ها ) با این روند قطعا یکی از شگفتی های تاریخ می باشد. چنین همکاریهایی قبلا در نفاط متعدد دنیا مثلا در بین بومیان آمریکا ، شهروندان هندوستان ، سیاهان آمریکایی ، حتی در بین یهودیان در اردوگاههای مرگ به نوعی دیگر دیده شده است که از الگوهایی متفاوت پیروی می کردند اما مورد ایران و ترک ها در ایران با این وسعت و حجم و استمرار تاریخی قطعاً یک پدیده نادر است . بررسی عمق ، شدت و چرایی این پدیده بدون مطالعات گسترده در حوزه های روانشناسی ، جامعه شناسی ، مردم شناسی ، تاریخ ،مذهب ، سیاست و اقتصاد غیرممکن است . شناخت تمام ابعاد این پدیده یعنی قبول جذب و ذوب در فرهنگ و زبان فارسی در بین ترکان ایران در دهه های متعدد که تقریباً قدمتی صد ساله یا حتی بیشتر دارد یک کار دانشگاهی تمام عیار است و طبیعی است نگارنده ادعایی در این زمینه نمی تواند داشته باشد . علی ایحال در اینجا سعی خواهم نمود با شناخت نسبی و طبقه بندی ترک ها در ایران و شناسایی گروههایی از ترک های ایران که در نقش یک قربانی تمام عیار داوطلبانه به جوک گویی ، توهین و حتی کمک عامدانه به این روند پرداخته و می پردازند به روشن شدن موضوع کمک کنم .
برای فهم موضوع تاریخچه ای از پیدایش همکاری خود ترک ها با پان ایرانیست ها و دولت پهلوی اول خالی از لطف نیست . مهران بهاری نویسنده و محقق ترک که با نامی غیر از نام اصلی خود فعالیت می کند در جایی می نویسد :
در پايان قرن نوزده و آغاز قرن بيستم، دسته ديگري از شخصيتهاي آزربايجاني وجود دارند كه حتي اگر شده به شكلي ناخواسته نيز كوچكترين نقش مثبتي در روند ملتشوندگي تركان و وطن شدن آزربايجان نداشتهاند. علاوه بر آن بسياري از اين نخبگان كه آگاهانه بر عليه ملت ترك و وطن آزربايجاني حركت نمودهاند، نقشي كليدي در ايجاد و نهادينه شدن نژادپرستي آريائي، شونيسم، برتريطلبي، استعمار و توسعهطلبي فارسي داشتهاند. حقيقت آن است آنچه در ايران شونيسم فارسي، راسيسم آريائي و دكترين پان ايرانيسم ناميده ميشود، ساخته و پرداخته مشترك دو گروه نخبگان فارس و بيش از آنها نخبگان ترك ميباشد. (شايد از همينروست كه در ميان ملل ايراني، ملت ترك، تا اين اواخر و بدرستي به شكل ملتي شناخته ميشد كه بيش از همه ملل ديگر و اكثرا داوطلبانه آسيميله شده، تسليم زبان و فرهنگ و اقتدار سياسي قوم فارس گرديده، اكثريت مطلق نخبگانش هويت ملي خويش را از دست داده و فاقد شعور ملي است). اين افراد باعث گرديدهاند كه از يك سو ناسيوناليسم فارسي از همان آغاز خصلتي ضد ترك و ضد آزربايجاني، ديگرستيز، استمعاري، توسعهطلبانه و نژادپرستانه داشته باشد و از سوي ديگر در عرصه سياست فارسي، هم راست فارس، هم چپ فارس و هم نيروهاي سياسي ديني-مذهبي فارس شديدا به بيماري توسعهطلبي-استعمار فارسي و نژادپرستي آريائي آلوده گردند.
ميرزا فتحعلي آخوندزاده، جلال الدين ميرزا قاجار، سيد حسن تقي زاده (كاوه- برلين)، حسين كاظمزاده (ايرانشهر-برلين)، محمد قزويني، محمود افشار (آينده)، سيد احمد كسروي تبريزي (پرچم، پيمان)، ميرزا رضاخان افشار بكشلو، صادق رضازاده شفق، جواد غنيزاده سلماسي، تقي اراني (فرنگستان، دنيا)، بعدها سرلشكر احمد نخجوان، صادق هدايت، ابوالقاسم آزاد مراغهاي، علي اكبر داور، عبدالحسينخان تيمورتاش نرديني، عيسي صديق شاملو، غلامعلي رعدي آذرخشي، خليل ملكي، جواد شيخ الاسلامي، يحيي ذكاء، بابك اميرخسروي قاجار و .... همه از اين خيلاند. ("آخوندزاده" به سبب نوگرائي، مبارزه با خرافات ديني، كوشش براي تغيير الفباء و نوشتن نمايشنامههائي به زبان تركي داراي جايگاه ويژهاي در فرهنگ و تاريخ زبان و ادبيات تركي است، "تقيزاده" ظاهرا در اواخر عمر پشيماني خود از برخي از عقايد نژادپرستانه دوران جوانياش را بيان كرده است، نام "عارف قزويني" نژادپرست معروف نيز آورده نشد، زيرا وي علي رغم آزربايجاني بودن به لحاظ مليت ترك نبوده، تات ميباشد). اينگونه افراد اصلا ترك و اكثرا آزربايجاني، به سبب نقششان در ايجاد نژادپرستي آريائي و شونيسم فارسي، نه تنها دشمن ملت و وطن خود، بلكه بدخواه همه ملل و سرزمينهاي ملي در ايران و خاورميانه بوده و هستند و به طور مشخص مسئوليتي انكارناپذير و گناهي غير قابل بخشش در تيرهروزي و بدبختي ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران امروز دارند. در اين رابطه ميبايست بويژه نامهاي "احمد كسروي" الهام بخش راست فارس و "تقي اراني" الهام بخش چپ فارس در ايدههاي نژادپرستانه آريائي، برتريطلبانه و تهاجمي بر عليه تركان و آزربايجان تاكيد شوند.
قابل ذكر است كه پديده خيل نخبگان ترك آزربايجاني هويتزدائي شده و نژادپرست آريائي در سراسر دو قرن نوزده و بيست، پديدهاي منحصر به فرد بوده و مشابه آن به لحاظ گستردگي و استمرار در هيچ كدام از ملل معروض به ستم ملي در خاورميانه از جمله كردها ديده نميشود. وجود دهها و صدها شخصيت مدافع شونيسم فارسي، راسيسم آريائي و پان ايرانيسم آشكار و نهان در ميان نخبگان و روشنفكران ترك ايراني، خود مسالهاي بسيار قابل تامل و در عين حال ننگي تاريخي براي اين گروه است. با اين همه، اين پديده تاكنون از سوي روشنفكران ترك و آزربايجاني يا كلا انكار گرديده، يا ناديده گرفته شده و يا در بهترين حالت به صورت نمونههاي منفرد و شخصي پذيرفته شده و به صورت جرياني ريشهدار و الگوئي منحرف در ميان نخبگان از خود بيگانه ترك و آزربايجاني و به عنوان عارضه جانبي سياست موفقيتآميز مستعمرهسازي آزربايجان و روند به بار نشسته آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران، بررسي، آسيبشناسي، نقد و چارهيابي نشده است. حال آنكه مانع اصلي در روند ملتشوندگي و احقاق حقوق ملي خلق ترك و آزربايجان در ايران، نه شونيسم فارسي، بلكه همين نخبگان ترك و آزربايجاني هويتزدائي شده چپ و راست و مذهبي-ديني ايرانمحور و فارسگرا است. همچنين تاكنون از سوي روشنفكران ترك و آزربايجاني هيچگونه عذرخواهي از ديگر ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران بابت نقش تركان آزربايجاني هويتزدائي شده در اشاعه نژادپرستي آريائي و شونيسم فارسي و استقرار و استمرار ستم ملي در اين كشور انجام نگرفته است. (پایان نقل قول )
پان ایرانیست تورکی (آذری ) البته محدود به افراد ذکر شده در بالا نیست . این نوع پان ایرانیسم را در حرکات مرحوم شیخ محمد خیابانی هم می بینیم . اقدامات ضد ترکی وی حتی منجر به نوعی همکاری با ارامنه هم شد و انتخاب نام آزادیستان که کلمه ای مرکب فارسی - ارمنی است هم در این جهارچوب قابل بررسی است . جریانی که اکنون نیز در تبریز به حیات خود ادامه می دهد. البته در همان زمان جریانی کاملا مخالف در اورمیه با هویتی کاملا تورکی ایجاد شد سعید سلماسی ، مجتهد ارومی و بسیاری از بزرگان افشار این حرکت را بوجود آوردند که اکنون تفکر سیاسی غالب در حرکت ملی آزربایجان می باشد.
مهران بهاری در آزریسم و دولت بریتانیا می نویسد : در دوره سلطنت فتحعليشاه قاجار همزمان با تعرض روسيه تزاري براي الحاق مناطق شمالي آزربايجان (قفقاز جنوبي)، دولت بريتانيا نيز پس از يک دوره کوتاه تردد، به تاسي و تقليد از روسيه تزاري، تصميم به اتحاد با عنصر قومي فارس و تقويت آن در ايران و اعمال سياست ترکستيزي و ترکزدائي از صحنه اين کشور گرفت (در پايان قرن ١٨ امپراتوريچه روسيه کاترين دوم مذاکراتي را با علي مرادخان زند به منظور تاسيس دولتي خالص از فارسها در ايران آغاز کرده بود. علي مرادخان زند نيز در مقابل، داوطلبانه پيشنهاد اشغال و ضميمه کردن اراضي شمال ارس توسط روسيه را به نمايندگان کاترين دوم داده بود). با اين تدابير و اقدامات، سياست ترکستيزي و ترکزدائي از ايران، کشوري که در آن موقع داراي اکثريت جمعيتي ترک و تحت حاکميتي ترک بود، در تاريخ معاصر توسط دو دولت استعمارگر خارجي آغاز شد. تصميم استراتژيک بريتانيا به اتحاد با عنصر قومي فارس در نيمه اول قرن نوزده، در دوره فتحعلي شاه، شخصي به شدت دشمن ترک، سير تاريخ در دو قرن آتي را تا به امروز بر له فارسها و بر عليه ترکها در ايران تغيير داد.(پایان نقل قول )
شواهد متعددی از اقدامات انگلستان برای مهندسی یک تغییر بزرگ فرهنگی و زبانی در ایران وجود دارد که با اقدامات میسیونرهای مسیحی اروپایی و آمریکایی وابسته به بیست کشور غربی همراه با اشغال آزربایجان توسط روس ها به مدت 12 سال و قتل عام بزرگ سالهای 1915 تا 1918 توسط ارامنه و آسوریها در غرب آزربایجان و نیز قحطی بزرگ سالهای جنگ اول در ایران تشدید شده و مقاومت ترک ها را برای سالهایی طولانی در هم می شکند.
با این مقدمه نسبتا طولانی و با تاکید دوباره بر اینکه بایستی مطالعات وسیع با بودجه ای بزرگ انجام شود تا راز همکاری نخبگان پر شمار ترک ایرانی درساخت معجونی به نام پان ایرانیسم آریایی با تمام ابعاد آن روشن شود . انگیزه آنان البته بی ارتباط با نفرت آنان از مذهب شیعه (و اینکه اسلام و شیعه را بزرگ ترین غلت عقب ماندگی ایرانیان و جوامع خاورمیانه می دانستند ) نمی تواند باشد. اما تند رویهای انان و اشتباهات استراتژیکی دولت پهلوی انجام داد منجر به روی کار آمدن عقب مانده ترین نسخه شیعه و اسلام سیاسی در ایران نیز شد که البته بحث این مقال نمی باشد.
چرا تورک ها به تورک ها توهین می کنند
عموما بعد از انقلاب سقید و شروع دروه نوینی در ایران شهرهای بزرگ بخصوص تهران مرکز صنایع مختلف شدند. کشاورزی و دامداری ایران که قسمت بسیار بزرگ آن متمرکز در استانهای آزربایجانی بود ضربه بزرگی دید و سیل مهاجران به مراکز صنعتی که در شهرهای فارس نشین متمرکز شده بود شروع شد. جوانان و خانواده های ازربایجانی از دهات راهی شهرها شدند . انسان روستا نشین آزربایجانی به یک باره خود را زیر تشعشع پدیده های مختلف و جدید تمدن نوین یافت . برق ، شب های نورانی خیابان های پر زرق و برق ، سینما ، سکس ، کاباره های لاله زار... فارسی تهرانی سلیس و پر از اصطلاحاتی که حتی با سوادها هم قادر به درک آنها نبودند او را له کرد. انسان آزربایجانی به کلی مقهور این پدیده ها شد . در واقع تجدد تهران که بسیار مهاجم ، تند و زننده بود اورا مقهور خویش نمود . والاه به مولا ، کرتیم ، دمت گرم ، ذلیلتم ، چاقوی خوش دست سینمای فارسی و عکس های چند ده متری ملوسکان نیمه عریان در لاله زار او را از خود بی خود کرد. هر کلمه و جمله او با خنده و لودگی شیک پوشان تهرانی روبرو شد. در اصفهان هم وضع بر همین منوال بود وضعی که به راحتی در همه جا در حال شیوع بود. دیگر موسیقی عاشقی آزربایجان برای انسان مهاجر ازربایجانی نمی توانست جذاب باشد . وقتی سوسن لوند به دلربایی در کاباره می پردازد موسیقی مقامی آزربایجان چه کسی را می توانست جذب کند ؟ سیل فیلم ها با شخصیت های ازربایجانی ترک که لوده و کند ذهن هستند انسان ازربایجانی را له میکرد . بنابراین به اهستگی اما به طور مرتب انسان آزربایجانی یاد گرفت که آذری شود . فارسی را با لهجه ناب تهرانی صحبت کند. او خجالت کشید خود را ترک خطاب بکند و با کودکانش ترکی حرف بزند. آموزش زبانش در مدارس ممکن نبود و در ادرات غیرقابل تصور ! نسل جدیدی متولد شد که خود بچه تهران بودند اما پدر و مادرشان اردبیلی !!! آنها ناب ناب جنوب شهری بودند ،آنها در هر جمله ای از دمت گرم - نوکرتیم ( کرتم )،غولامتم ... استفاده می کردند. آنها از هر موقعیتی برای گفتن جوک های ترکی برای انکه ترک بودنشان را پنهان کنند استفاده می کردند . آنها به سختی کار می کردند ، به خاطر ناموسشان در کوچه ها دعوا می کردند ، راننده بودند ، کارگر بودند ، زحمتکش بودند از هیچ چیز نمی ترسیدند ، اما فقط و فقط از ترک بودن خودشان می ترسیدند زیرا تمسخر لعبتکان بالا شهری را در مقابل هر بی مبالاتیشان نمی توانستند تحمل کنن ! آنها از هر نیش خند دخترکان و پسران فارس می شکستند . چاره آسان بود توهین به ترک توسط ترک برای فرار از ترک بودن . توجیه هم آسان بود ما اذری هستیم جوک به ترک های ترکیه گفته شده !!! و هر هر و کرکر جمع آنان را وارد اجتماع می کرد اجتماعی که به سبب فقدان آموزش های زیربنایی و عدم شناخت از راسیسم و نژاد پرستی آنها را قورت می داد . حتی انسان فارس نیز نمی دانست و حتی حالا هم برخی نمی دانند که توهین نژادی چیست و اثراتش کدام است ...
اما این همه ماجرا نبود . برخی دیگر از ترک ها و آزربایجانی های فرصت طلب به نیکی یاد گرفتند که ابزار دست فاشیسم و سیستم نژاد پرستی و مهندسی اجتماعی شوند . آنها دریافتند حرکات موذیانه آنان پاداش خوبی دارد . آنان یاد گرفتند که ترک بودن آنها مزیت خوبی برای ارتقاء آنان در این سیستم است . رشید پور ، دایی ، شهریاری ،حقیقت پور، دکتر طباطبائی ، رضازاده ، عبدی و صدها تن دیگر فهمیدند که مسخره بازی های آنها برد خوبی دارد . آنها به راحتی می توانستند مدارج ترقی را طی کنند و به راحتی خودی شوند. این سیستم به آنها احتیاج داشت ، آنها را فربه می کرد و راه را برایشان باز می کرد . ماهی صفت نمی توانست جذبه داشته باشد وقتی عبدی ترک آزربایجانی در دهها فیلم زبان خودش را با هنرمندی هرچه تمام تر مسخره می کرد. این قشر حالا دیگر در همه جا حضور دارد از وابستگان فرهنگی وزارت اطلاعات به نام مطبوعات همچون میثاق تا سایت های مجازی آذری ها و آزربایجان بزرگ ، از مهرنامه تا شرق و از ادارات دولتی تا سپاه . همه جا برای ترقی ترک هایی که آذری هستند آماده است . آقای ابراهیم نبوی یک اصلاح طلب ترک پرورش یافته در این مکتب است . او حرف های طنزش را با لهجه ترکی ملا حسنی در هم می آمیزد و ملغمه ای زشت و زننده بیرون می آورد ، ملغمه ای که براحتی از صدای آمریکا به نام طنز پخش می شود. فتیله ای ترک برنامه ای می سازد که بویش انسانها را مسموم می کند. اینها یکی دوتا نیستند . اما همه در یک نقطه مشترکند :آنها بزرگ ترین قربانیان سیستم نژاد پرستانه ایران هستند.