مئهران باهارلي
١- آسياي ميانه، خاورميانه، قفقاز و آسياي صغير كمابيش به مدت هزار سال صحنه درگيريهاي گروههاي مختلف توركي (توركيك) بر سر اقتدار و حاكميت سياسي بوده اند. اين درگيريها در برهه هائي از زمان رنگ مذهبي نيز داشته اند. پس از دوره قاراقويونلو-صفوي و آغ قويونلو-عثماني، درگيريهاي مذكور بين تركان غلات شيعه و تركان سني بوده است.
٢-درگيري و رقابت ميان قاراقويونلوها-صفويها-افشارها-قاجارها از يك سو و آغ
١- آسياي ميانه، خاورميانه، قفقاز و آسياي صغير كمابيش به مدت هزار سال صحنه درگيريهاي گروههاي مختلف توركي (توركيك) بر سر اقتدار و حاكميت سياسي بوده اند. اين درگيريها در برهه هائي از زمان رنگ مذهبي نيز داشته اند. پس از دوره قاراقويونلو-صفوي و آغ قويونلو-عثماني، درگيريهاي مذكور بين تركان غلات شيعه و تركان سني بوده است.
٢-درگيري و رقابت ميان قاراقويونلوها-صفويها-افشارها-قاجارها از يك سو و آغ
قويونلوها-عثماني ها از سوي ديگر، درگيري و رقابت بين گروههاي ترك هترودوكس (غلات شيعي) آسياي صغير-خاورميانه-قفقاز كه اغلب بافت عشيره اي داشته اند (گروه اول) با گروههاي ترك ارتودوكس (سني) آسياي صغير كه عمدتا بافت شهري داشته اند (گروه دوم) بوده است و ربطي به عنصر ايراني (ايرانيك) ندارد. رقابتها و درگيريهاي بين دولتين صفوي و عثماني نيز رقابتها و درگيريهاي داخلي بين تركان منطقه است. در همين راستا جنگ چالدران، جنگ بين تركان غلات شيعه (علوي) با تركان سني است و در آنها به جز گروهي اندك از سربازان تالش، عنصر ايراني به هيچ وجه دخيل نيست. در جنگ چالدران كه حادثه اي اسفناك در تاريخ ترك و دولتين آزربايجان و تركيه است، ايرانيان از خود حماسه اي نشان نداده اند و نمي توانسته اند نشان دهند. زيرا قشون شاه اسماعيل از قزلباشان تشكيل مي شد كه بيش از ٩٠ درصدشان اصلا از تركان قزلباش خاك عثماني بودند كه بر عليه اين دولت عصيان كرده و با حركت به سوي شرق، دولت صفوي را بنيان گذارده بودند. ده در صد بقيه نيز از تركان قزلباش قفقاز و خاورميانه (ايران، آزربايجان، ..) بوده اند.
٣-قلمرو دولت تركي آزربايجاني صفوي و يا قزلباشيه، بخش اعظم خاورميانه و قفقاز امروزي را شامل مي شده و از جمله كشورهاي امروزي ايران، آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و بخشهائي از تركيه، عراق، افغانستان و تركمنستان را در بر مي گرفته است. به صرف قرار داشتن كشور ايران امروزي در داخل قلمرو دولت صفوي، قلمرو و يا نقشه قلمرو اين دولت را نمي توان ايران ناميد. به همان دليل كه به صرف قرار داشتن كشور ارمنستان امروزي در داخل قلمرو صفوي، نمي توان نقشه قلمرو صفوي را نقشه ارمنستان دانست. بنابراين كساني كه نقشه هاي قلمرو امروزي صفويان (و ديگر دولتهاي توركي مانند ايلخانيان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، قاراقويونلوها، آغ قويونلو،ها، جلايريان، غزنويان، تيموريان، ....) را با نقشه كشور ايران يكي مي گيرند سخت در اشتباهند. نقشه هائي كه در منابع دولتي و غيردولتي فارسي، بنام نقشه ايران در دوره صفوي عرضه مي شوند همه خيالي اند. همچو نقشه هائي نقشه ايران نبوده، نقشه هاي قلمرو دولت ترك و آزربايجاني صفوي است
٤-صحبت از كرد ايراني نژاد و نژاد ايراني و آريائي و... نژادپرستي محض است. چرا كه نژادي بنام ايراني و آريائي وجود خارجي ندارد و كردان مانند همه مردم خاورميانه بويژه فارسها به لحاظ تباري آميخته اي از بوميان و ايراني زبانان و سامي زبانان و تورك زبانان اند. اكثر گروههاي ملي خاورميانه و در اين ميان كردها تركيبي از تبارهاي بوميان ايراني (ايرانيك) زبان، يسامي و توركي (توركيك) هستند. اما فارسي وضعيت ويژه اي مانند زبان اردو در پاكستان دارد. زيرا اين زبان، زبان هيچ گروه بومي در ايران نيست و زباني ديواني بوده است كه در طول تاريخ از بالا به پائين در ميان توده هاي ايراني زبان غيرفارس، سامي و توركي رايج شده و نتيجه آن تشكل و ظهور عنصر قومي فارس در سده هاي اخير است.
٥-زبان دولتي دولت صفوي بي شك تركي بوده است كه در دربار، روابط خارجي، ارتش، .... (در برهه هائي از زمان به همراه فارسي) بكار مي رفته است. اما در همه منابع تاريخي نشان داده مي شود كه قزلباشان ترك خود كوچكترين دلبستگي به زبان فارسي و فرهنگ ايراني نداشته اند بلكه آنهارا حقير كرده خوار مي شمردند. شاهنامه سرائي در برخي مناطق از قلمرو امپراتوري صفوي دليلي بر حمايت اين دولت تركي از فرهنگ فارسي نيست. شاه اسماعيل خود علاوه بر فارسي، به تركي جغتائي نيز شعرهائي سروده و دولت صفوي در مكاتبات داخلي و خارجي خود تركي جغتائي را نيز بكار برده است. اين امر، فقط نشان مي دهد كه آنها مشكلي با زبانها و فرهنگ ملل معاصر خود نداشته اند و حتي از انعطاف كاربرد آنها در راستاي منافع و اهداف سياسي خود برخوردار بوده اند. اما زبان و هويت دولت صفوي، تركي است.
٦-كساني كه ادعاي بزرگداشت شاه اسماعيل را دارند، از جمله دولت جمهوري اسلامي ايران و ناسيوناليستهاي فارس و پان ايرانيستها، مي بايست لااقل پيگير اجراي مهمترين اقدام شاه اسماعيل يعني رسمي و دولتي كردن زبان تركي باشند. در غير اين صورت ادعاي بزرگداشت وي چيزي بيش از عوامفريبي و دوروئي نخواهد بود.
پاسخ اينگونه ادعاهاي مليتگرايان فارس را پناهي، آشيق قيزيلباش دربار دولت تركي آزربايجاني صفوي در زمان شاه اسماعيل در شعري كه خطاب به وي و به مناسبت رسميت زبان تركي سروده، داده است:
گؤزه ل شاهيم، شئيخ اوغلودور
شاه ختايي، شاه ختايي
قوي وار اولسون توركي ليسان
شاه ختايي، شاه ختايي
(ترجمه: شاه زيبايم، فرزند شيخ است
زنده باد زبان تركي،
شاه ختايي، شاه ختايي)
٧-در مورد اينكه در برخي منابع تاريخي از شاهان ترك با وصف شاه ايران ياد شده است. مشكل شما اين است كه در موضوعي كه مربوط به تركان و تاريخ تركي است، اصلا به منابع خود تركان و از جمله آثار شاه اسماعيل و قزلباشان و ... مراجعه نمي كنيد. اگر اين منابع را مطالعه مي كرديد مي ديديد كه اين ياووز سلطان عثماني -داراي ديوان شعري به زبان فارسي- است كه خود را به شاهان افسانوي ايران (سرزميني افسانوي در رديف توران ويا چين و ماچين) منتسب مي كرد، در حاليكه شاه اسماعيل - داراي ديوان شعري به زبان تركي- خود را به افراسياب ترك و توراني.
واژه هاي توران و ايران و شاه ايران و شاه توران كه در مورد بسياري از سلاطين ترك بكار مي رفته، بيشتر از آنكه معني جغرافيائي و بويژه ملي-ائتنيك داشته باشد و يا به كشور ايران امروزي مربوط باشد، معاني مجازي و نشان جهانگيري و اصالت و ... بوده است. در وصف شاهان و رجزخوانيهاي جنگ و ... نيز شاه ايران به معني حاكم خاورميانه و شاه توران به معني حاكم آسياي ميانه (و چين به معني آسياي شرقي و ماچين به معني ماوراي آن) است. نادرشاه افشار هم طبق اين سنت خود را پادشاه ايران (حاكميت بر خاورميانه) و توران (حاكميت بر آسياي ميانه) دانسته است
٨-اين ادعا كه دولت صفوي مذهب شيعي را مذهب رسمي ايران كرد نيز ادعائي بي پايه است. بنيانگذاران دولت صفوي يعني تركان قزلباش، همانگونه كه از نامشان پيداست بر مذهب قزلباشي يعني آنچه شاخه تركي غلات شيعه را تشكيل مي دهد بودند. مذهب قزلباشي و يا آنگونه كه امروز ناميده مي شود علوي، غير از مذهب شيعه امامي كه مذهب فارسان امروزي است مي باشد.
به سبب اختيار فرم محافظه كار شيعه امامي از سوي ايراني زبانها مانند فارسها، احتياج به مقابله با دستگاه ديني خلافت سني عثماني در ساحه كلامي و فقهي، و تشكيل سيستم حقوقي پس از ايجاد دولت صفوي، توركان قزلباش غالي به ناچار به سياست مدارا با شيعيان امامي و حتي ازحمايت از روحانيت امامي فارس كه داراي فقه مدون بودند آغاز نموده اند. روحانيون شيعه امامي فارس نيز با آنكه غاليان و صوفيان قزلباش ترك را كلا بددين و مرتد مي شمرده اند، به خاطر روحيه در دست كردن سمتها و مقام پرستي، نسبت به غاليان قزلباش در آغاز انعطاف نشان داده اند. به عبارت ديگر نوعي اتفاق تاكتيكي ضمني بين غلات شيعه ترك (علوي تشيع متصوفه)، و شيعيان امامي فارس (تشيع متشرعه) بر عليه خلافت سني عثماني پديد آمده است.
با تاسيس دولت صفوي، بين سه مذهب علوي قزلباشي، شيعي امامي و سني در همه عرصه هاي سياسي و فقهي و ... كشمكش و نزاعي آغاز شد كه دو سده ادامه پيدا كرد. اين نزاع در تاريخ بنام جنگ متصوفه (غلات شيعه ترك، قزلباشان) با متشرعه (روحانيون شيعه امامي فارس به سردمداري ملامحمد باقر مجلسي) مشهور است. در آن زمان تركان سني ايران و آزربايجان نماينده جريان سنيگري و طرفدار نفوذ عثماني در دولت صفوي بوده اند. تركان قزلباش نماينده اقتدار مذهب قزلباش علوي و فارسهاي درون حاكميت و روحانيون فارس نماينده مذهب فارسي شيعي امامي.
اين گروهها همه در تلاش بدست آوردن حاكميت و نفوذ در دستگاه دولتي صفوي بوده اند. و در برهه هائي از زمان موفق بدان نيز شده اند. چنانچه در زمان شاه اسماعيل دولت صفوي داراي جهتگيري قزلباشي (علوي تركي) بود، در زمان اسماعيل دوم ميرزه داراي جهتگيري سني و در زمان شاه عباس داراي جهت گيري شيعي امامي.
اما بالاخره غالب اين كشمكش فارسهاي امامي بودند كه نه تنها قزلباشان ترك را از اقتدار سياسي و نظامي دولت تركي و آزربايجاني صفوي حذف كردند بلكه موفق به شيعي امامي كردن تركان قزلباش علوي و سني ايران و آزربايجان شدند. در واقع قزلباشان ترك از اولين گروههائي هستند كه توسط روحانيان شيعه امامي فارسي و تشيع فقاهتي به قدرت رسيده تكفير شده و به شكلي خونين سركوب شده اند.
روند واقعي تسلط شيعه امامي فارس در دوران شاه تهماسب آغاز شده است، پس از وي در دوره اسماعيل دوم كه سني بود و شروع به قتل و سركوب باطنيان و قزلباشان كرد به سكته گرائيد و در زمان شاه عباس تكميل شد. شاه عباس سياست همه جانبه ضد تركي را در عرصه هاي فقهي، مذهبي، سياسي، نظامي و اداري تدوين و اجرا كرد. تصفيه قزلباشان ترك از نيروهاي مسلح و جايگزيني آنها با تاتها و ارمنيها و تبريها و ...، تكفير و ريشه كن كردن قزلباشي به عنوان مذهب از آزربايجان و ايران و تخريب جمع خانه ها و ممنوع نمودن آئينهاي ديني قزلباشي مانند سماع، اتحاد همه جانبه و اتفاق استراتژيك با دول استمعاري اروپائي بر عليه عثماني تنها چند نتيجه سياستهاي وي اند.
بنابراين بر خلاف غلط مشهور، اين دولت تركي آزربايجاني صفوي نيست كه مذهب شيعه امامي را در ايران رسمي كرد. بلكه اين روحانيون فارس و تكنوكراتها و بروكراتهاي فارس شيعه امامي هستند كه توانستند بر دولت تركي آزربايجاني صفوي و ملت ترك تسلط يابند. در واقع دولت تركي آزربايجاني صفوي خود اولين قرباني شيعه امامي فارسي است نه عامل رسمي ساختن آن
٣-قلمرو دولت تركي آزربايجاني صفوي و يا قزلباشيه، بخش اعظم خاورميانه و قفقاز امروزي را شامل مي شده و از جمله كشورهاي امروزي ايران، آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و بخشهائي از تركيه، عراق، افغانستان و تركمنستان را در بر مي گرفته است. به صرف قرار داشتن كشور ايران امروزي در داخل قلمرو دولت صفوي، قلمرو و يا نقشه قلمرو اين دولت را نمي توان ايران ناميد. به همان دليل كه به صرف قرار داشتن كشور ارمنستان امروزي در داخل قلمرو صفوي، نمي توان نقشه قلمرو صفوي را نقشه ارمنستان دانست. بنابراين كساني كه نقشه هاي قلمرو امروزي صفويان (و ديگر دولتهاي توركي مانند ايلخانيان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، قاراقويونلوها، آغ قويونلو،ها، جلايريان، غزنويان، تيموريان، ....) را با نقشه كشور ايران يكي مي گيرند سخت در اشتباهند. نقشه هائي كه در منابع دولتي و غيردولتي فارسي، بنام نقشه ايران در دوره صفوي عرضه مي شوند همه خيالي اند. همچو نقشه هائي نقشه ايران نبوده، نقشه هاي قلمرو دولت ترك و آزربايجاني صفوي است
٤-صحبت از كرد ايراني نژاد و نژاد ايراني و آريائي و... نژادپرستي محض است. چرا كه نژادي بنام ايراني و آريائي وجود خارجي ندارد و كردان مانند همه مردم خاورميانه بويژه فارسها به لحاظ تباري آميخته اي از بوميان و ايراني زبانان و سامي زبانان و تورك زبانان اند. اكثر گروههاي ملي خاورميانه و در اين ميان كردها تركيبي از تبارهاي بوميان ايراني (ايرانيك) زبان، يسامي و توركي (توركيك) هستند. اما فارسي وضعيت ويژه اي مانند زبان اردو در پاكستان دارد. زيرا اين زبان، زبان هيچ گروه بومي در ايران نيست و زباني ديواني بوده است كه در طول تاريخ از بالا به پائين در ميان توده هاي ايراني زبان غيرفارس، سامي و توركي رايج شده و نتيجه آن تشكل و ظهور عنصر قومي فارس در سده هاي اخير است.
٥-زبان دولتي دولت صفوي بي شك تركي بوده است كه در دربار، روابط خارجي، ارتش، .... (در برهه هائي از زمان به همراه فارسي) بكار مي رفته است. اما در همه منابع تاريخي نشان داده مي شود كه قزلباشان ترك خود كوچكترين دلبستگي به زبان فارسي و فرهنگ ايراني نداشته اند بلكه آنهارا حقير كرده خوار مي شمردند. شاهنامه سرائي در برخي مناطق از قلمرو امپراتوري صفوي دليلي بر حمايت اين دولت تركي از فرهنگ فارسي نيست. شاه اسماعيل خود علاوه بر فارسي، به تركي جغتائي نيز شعرهائي سروده و دولت صفوي در مكاتبات داخلي و خارجي خود تركي جغتائي را نيز بكار برده است. اين امر، فقط نشان مي دهد كه آنها مشكلي با زبانها و فرهنگ ملل معاصر خود نداشته اند و حتي از انعطاف كاربرد آنها در راستاي منافع و اهداف سياسي خود برخوردار بوده اند. اما زبان و هويت دولت صفوي، تركي است.
٦-كساني كه ادعاي بزرگداشت شاه اسماعيل را دارند، از جمله دولت جمهوري اسلامي ايران و ناسيوناليستهاي فارس و پان ايرانيستها، مي بايست لااقل پيگير اجراي مهمترين اقدام شاه اسماعيل يعني رسمي و دولتي كردن زبان تركي باشند. در غير اين صورت ادعاي بزرگداشت وي چيزي بيش از عوامفريبي و دوروئي نخواهد بود.
پاسخ اينگونه ادعاهاي مليتگرايان فارس را پناهي، آشيق قيزيلباش دربار دولت تركي آزربايجاني صفوي در زمان شاه اسماعيل در شعري كه خطاب به وي و به مناسبت رسميت زبان تركي سروده، داده است:
گؤزه ل شاهيم، شئيخ اوغلودور
شاه ختايي، شاه ختايي
قوي وار اولسون توركي ليسان
شاه ختايي، شاه ختايي
(ترجمه: شاه زيبايم، فرزند شيخ است
زنده باد زبان تركي،
شاه ختايي، شاه ختايي)
٧-در مورد اينكه در برخي منابع تاريخي از شاهان ترك با وصف شاه ايران ياد شده است. مشكل شما اين است كه در موضوعي كه مربوط به تركان و تاريخ تركي است، اصلا به منابع خود تركان و از جمله آثار شاه اسماعيل و قزلباشان و ... مراجعه نمي كنيد. اگر اين منابع را مطالعه مي كرديد مي ديديد كه اين ياووز سلطان عثماني -داراي ديوان شعري به زبان فارسي- است كه خود را به شاهان افسانوي ايران (سرزميني افسانوي در رديف توران ويا چين و ماچين) منتسب مي كرد، در حاليكه شاه اسماعيل - داراي ديوان شعري به زبان تركي- خود را به افراسياب ترك و توراني.
واژه هاي توران و ايران و شاه ايران و شاه توران كه در مورد بسياري از سلاطين ترك بكار مي رفته، بيشتر از آنكه معني جغرافيائي و بويژه ملي-ائتنيك داشته باشد و يا به كشور ايران امروزي مربوط باشد، معاني مجازي و نشان جهانگيري و اصالت و ... بوده است. در وصف شاهان و رجزخوانيهاي جنگ و ... نيز شاه ايران به معني حاكم خاورميانه و شاه توران به معني حاكم آسياي ميانه (و چين به معني آسياي شرقي و ماچين به معني ماوراي آن) است. نادرشاه افشار هم طبق اين سنت خود را پادشاه ايران (حاكميت بر خاورميانه) و توران (حاكميت بر آسياي ميانه) دانسته است
٨-اين ادعا كه دولت صفوي مذهب شيعي را مذهب رسمي ايران كرد نيز ادعائي بي پايه است. بنيانگذاران دولت صفوي يعني تركان قزلباش، همانگونه كه از نامشان پيداست بر مذهب قزلباشي يعني آنچه شاخه تركي غلات شيعه را تشكيل مي دهد بودند. مذهب قزلباشي و يا آنگونه كه امروز ناميده مي شود علوي، غير از مذهب شيعه امامي كه مذهب فارسان امروزي است مي باشد.
به سبب اختيار فرم محافظه كار شيعه امامي از سوي ايراني زبانها مانند فارسها، احتياج به مقابله با دستگاه ديني خلافت سني عثماني در ساحه كلامي و فقهي، و تشكيل سيستم حقوقي پس از ايجاد دولت صفوي، توركان قزلباش غالي به ناچار به سياست مدارا با شيعيان امامي و حتي ازحمايت از روحانيت امامي فارس كه داراي فقه مدون بودند آغاز نموده اند. روحانيون شيعه امامي فارس نيز با آنكه غاليان و صوفيان قزلباش ترك را كلا بددين و مرتد مي شمرده اند، به خاطر روحيه در دست كردن سمتها و مقام پرستي، نسبت به غاليان قزلباش در آغاز انعطاف نشان داده اند. به عبارت ديگر نوعي اتفاق تاكتيكي ضمني بين غلات شيعه ترك (علوي تشيع متصوفه)، و شيعيان امامي فارس (تشيع متشرعه) بر عليه خلافت سني عثماني پديد آمده است.
با تاسيس دولت صفوي، بين سه مذهب علوي قزلباشي، شيعي امامي و سني در همه عرصه هاي سياسي و فقهي و ... كشمكش و نزاعي آغاز شد كه دو سده ادامه پيدا كرد. اين نزاع در تاريخ بنام جنگ متصوفه (غلات شيعه ترك، قزلباشان) با متشرعه (روحانيون شيعه امامي فارس به سردمداري ملامحمد باقر مجلسي) مشهور است. در آن زمان تركان سني ايران و آزربايجان نماينده جريان سنيگري و طرفدار نفوذ عثماني در دولت صفوي بوده اند. تركان قزلباش نماينده اقتدار مذهب قزلباش علوي و فارسهاي درون حاكميت و روحانيون فارس نماينده مذهب فارسي شيعي امامي.
اين گروهها همه در تلاش بدست آوردن حاكميت و نفوذ در دستگاه دولتي صفوي بوده اند. و در برهه هائي از زمان موفق بدان نيز شده اند. چنانچه در زمان شاه اسماعيل دولت صفوي داراي جهتگيري قزلباشي (علوي تركي) بود، در زمان اسماعيل دوم ميرزه داراي جهتگيري سني و در زمان شاه عباس داراي جهت گيري شيعي امامي.
اما بالاخره غالب اين كشمكش فارسهاي امامي بودند كه نه تنها قزلباشان ترك را از اقتدار سياسي و نظامي دولت تركي و آزربايجاني صفوي حذف كردند بلكه موفق به شيعي امامي كردن تركان قزلباش علوي و سني ايران و آزربايجان شدند. در واقع قزلباشان ترك از اولين گروههائي هستند كه توسط روحانيان شيعه امامي فارسي و تشيع فقاهتي به قدرت رسيده تكفير شده و به شكلي خونين سركوب شده اند.
روند واقعي تسلط شيعه امامي فارس در دوران شاه تهماسب آغاز شده است، پس از وي در دوره اسماعيل دوم كه سني بود و شروع به قتل و سركوب باطنيان و قزلباشان كرد به سكته گرائيد و در زمان شاه عباس تكميل شد. شاه عباس سياست همه جانبه ضد تركي را در عرصه هاي فقهي، مذهبي، سياسي، نظامي و اداري تدوين و اجرا كرد. تصفيه قزلباشان ترك از نيروهاي مسلح و جايگزيني آنها با تاتها و ارمنيها و تبريها و ...، تكفير و ريشه كن كردن قزلباشي به عنوان مذهب از آزربايجان و ايران و تخريب جمع خانه ها و ممنوع نمودن آئينهاي ديني قزلباشي مانند سماع، اتحاد همه جانبه و اتفاق استراتژيك با دول استمعاري اروپائي بر عليه عثماني تنها چند نتيجه سياستهاي وي اند.
بنابراين بر خلاف غلط مشهور، اين دولت تركي آزربايجاني صفوي نيست كه مذهب شيعه امامي را در ايران رسمي كرد. بلكه اين روحانيون فارس و تكنوكراتها و بروكراتهاي فارس شيعه امامي هستند كه توانستند بر دولت تركي آزربايجاني صفوي و ملت ترك تسلط يابند. در واقع دولت تركي آزربايجاني صفوي خود اولين قرباني شيعه امامي فارسي است نه عامل رسمي ساختن آن